گنجور

 
خواجوی کرمانی

بده آن راحِ روان‌پرورِ ریحانی را

که به کاشانه کشیم آن بتِ روحانی را

من به دیوانگی ار فاش شدم معذورم

کان پری صید کند دیو سلیمانی را

سر به پای فَرَسَش درفکنم همچون گوی

چون برین درکشد آن ابلق چوگانی را

برو ای خواجه اگر زانک به صد جان عزیز

می‌فروشند بخر یوسف کنعانی را

گر تو انکار کنی مستی ما را چه عجب

کافران کفر شمارند مسلمانی را

ابر چشمم چو شود سیل‌فشان از لاله

کوه در دوش کشد جامهٔ بارانی را

کام درویش جز این نیست که بر وِفقِ مُراد

باز بیند عَلَمِ دولتِ سلطانی را

چشم خواجو چو سر طبلهٔ دُر بگشاید

از حیا آب کند گوهر عمّانی را

دل این سوخته بربود و به دربان گوید

که بران از درم آن شاعر کرمانی را

 
 
 
صائب تبریزی

گریه از دل نبرد کلفت روحانی را

عرق شرم نشوید خط پیشانی را

لنگر درد به فریاد دل ما نرسید

تا که تسکین دهد این کشتی طوفانی را؟

دل آگاه ز تحریک هوا آسوده است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
بیدل دهلوی

عیش داند دل سرگشته پریشانی را

ناخدا باد بودکشتی توفانی را

اشک در غمکدهٔ دیده ندارد قیمت

از بن چاه برآر این مه‌کنعانی را

عشق نبود به عمارتگری عقل شریک

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
حزین لاهیجی

عشقت آمیخت به دل درد فراوانی را

ریخت در پیرهنم، خار بیابانی را

نام پروانه مکن یاد که نسبت نبود

با من سوخته دل، سوخته دامانی را

هرچه خواهی بکن، از دوری دیدار مگو

[...]

آشفتهٔ شیرازی

چند غواص بری گوهر عمانی را

طلب از شط قدح جوهر رمانی را

نقش روی تو به چین برده مبرهن کردم

تا که بر صفحه شکستم قلم مانی را

به نگه راز درون مردم چشمت دانست

[...]

صفایی جندقی

بنده ی خاک درم عالم ربانی را

قبله ی اهل نظر کامل کرمانی را

به تماشاگه ی جان پی نبری با همه نور

تا ز تن برندری پرده ی ظلمانی را

شیخ اسلام برافراخت چو خود رایت کفر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه