مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا
چون شدم صید تو برگیر و نگهدار مرا
اگرم زار کشی میکش و بیزار مشو
زاریم بین و ازین بیش میازار مرا
چون در افتاده ام از پای و ندارم سر خویش
دست من گیر و دل خسته بدست آر مرا
بی گل روی تو بس خار که در پای منست
کیست کز پای برون آورد این خار مرا
برو ای بلبل شوریده که بیگلرویی
نکشد گوشهٔ خاطر سوی گلزار مرا
هر که خواهد که بیک جرعه مرا دریابد
گو طلب کن بدر خانه ی خمّار مرا
تا شوم فاش بدیوانگی و سر مستی
مست و آشفته بر آرید ببازار مرا
چند پندم دهی ای زاهد و وعظم گوئی
دلق و تسبیح ترا خرقه و زنّار مرا
ز استانم ز چه بیرون فکنی چون خواجو
خاک را هم ز سرم بگذر و بگذار مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به یاری و محبت یار خود درخواست میکند و از او میخواهد که در این وضعیت سخت او را ترک نکند. او ابراز میکند که اگر یارش او را رنج دهد، او را زار و ناتوان میبیند و از او میخواهد که دستش را بگیرد و دل شکستهاش را تسکین دهد. شاعر به احساس تنهایی و ناراحتی ناشی از دوری از یار اشاره دارد و بر این نکته تاکید میکند که محبت و طراوت یارش برایش بسیار ضروری است. او همچنین از نصایح زاهدان و درویشان دلزده است و میخواهد به شوق و مستی خود ادامه دهد و از غم و رنج دوری یار رهایی یابد. در نهایت، شاعر از یار خود میخواهد که در کنارش بماند و سرنوشت او را فراموش نکند.
هوش مصنوعی: ای دوست، از کنارت نرو و در این ماجرا مرا تنها نگذار. اکنون که به دام تو افتادهام، مرا بگیر و حفظ کن.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مرا بگویی که در عذاب و رنج هستم، بزن و آزارم نده. حال من را ببین و بیشتر از این اذیتم نکن.
هوش مصنوعی: وقتی که به زمین افتادهام و توانایی ایستادن ندارم، دست مرا بگیر و دل شکستهام را نجات بده.
هوش مصنوعی: بیوجود تو، تنها زخمها و دردهایم باقی ماندهاند. چه کسی میتواند این زخمها را از من دور کند؟
هوش مصنوعی: ای بلبل دیوانه، برو! چون تو بیگلی در کنار من، نمیتوانی مرا به یاد گلزار و زیباییهایش بیاندازی.
هوش مصنوعی: هر کس که میخواهد با یک جرعه از من آشنا شود، بهتر است که به دنبال من در خانهی فروشندهی شراب بیفتد.
هوش مصنوعی: میخواهم به خاطر دیوانگی و حالتی که دارم، به طور علنی در بازار به نمایش گذاشته شوم و احساس مسرت و آشفتگیام را نشان دهم.
هوش مصنوعی: ای زاهد، چند بار میخواهی نصیحت کنی؟ تو در حالی که تسبیح و لباس مخصوص خود را به رخ میکشی، من هم لباس خود را دارم و برایم ارزشمندی خاصی دارد.
هوش مصنوعی: از سرزمینم چرا میخواهی دورم کنی؟ حتی اگر بخواهی خاک را هم از بالای سرم کنار بزنی، فقط مرا به حال خود بگذار.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کس فرستاد به سر اندر عیار مرا
که: مکن یاد به شعر اندر بسیار مرا
وین فژه پیر ز بهر تو مرا خوار گرفت
برهاناد ازو ایزد جبار مرا
ماهرویا ز غم عشق نگه دار مرا
مگذر از بیعت دیرینه و مگذار مرا
به محالی و خطائی که تو را هست خیال
خط مکش بر من و بیهوده میازار مرا
چند گویی که به یکبار زبونگیر شدی
[...]
جام می تا خط بغداد ده ای یار مرا
باز هم در خط بغداد فکن بار مرا
باجگه دیدم و طیار ز آراستگی
عیش چون باج شد و کار چو طیار مرا
رخت کاول ز در مصطبه برداشتیم
[...]
به خرابات گرو شد سر و دستار مرا
طلبم کن ز خرابات و به دست آر مرا
بفغانند مغان از من و از زاری من
شاید از پیر مغان هم ندهد بار مرا
ساخت اندر دل ما یار خراباتی جای
[...]
بغم عشق گلی کرد گرفتار مرا
در عجب آتشی انداخت بیکبار مرا
گاه در جلوه درآورد قد رعنا را
گاه بنمود خم طره طرار مرا
گاه سویم نظر از نرگس شهلا افکند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.