گنجور

 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۶۷
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱

 

وجود حقیقت نشانی ندارد

رموز طریقت بیانی ندارد

به صحرای معنی گذر، تا ببینی

بهاری که بیم خزانی ندارد

جمال حقیقت کسی دیده باشد

[...]

۷ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲

 

بمیرم چشم مستت را که جانم زنده می‌دارد

دلم را با خیال خود به جان با زنده می‌دارد

به نقد اندر بهشتست آنکه در خلوت سرای خود

چنان شاخ گل و سرو سهی نازنده می‌دارد

دعای عاشقان تست در شبهای تنهایی

[...]

۶ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳

 

نیشکر آن روز دل ز بند بر آرد

کو چو لبت پسته‌ای به قند بر آرد

صید چو آن زلف چون کمند ببیند

پیش رود، سر به آن کمند برآرد

بر چمن و سبزه آفتی مرسادش

[...]

۹ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴

 

روی خود بنمود و هوش از ما ببرد

طاقت و هوش از تن شیدا ببرد

دل شکیب از روی خوب او نداشت

زان میان بگذاشتیمش تا ببرد

روی او چون دید نقش ما و من

[...]

۱۰ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵

 

موی فشانم دگر عشق به درها ببرد

در همه عالم ز من ناله خبرها ببرد

روی چو گلبرگ تو اشک مرا سیم کرد

مطرب ما این نوا برزد و زرها ببرد

من ز سفرهای خود سود بسی داشتم

[...]

۷ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶

 

طراوت رخت آب سمن تمام ببرد

رخت ز گل نم و از آفتاب نام ببرد

غلام کیستی، ای خواجهٔ پری‌رویان؟

که دیدن تو دل از خواجه و غلام ببرد

همی گذشتی و برمن لبت سلامی کرد

[...]

۱۰ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷

 

از عشق تو جان نمی‌توان برد

وز وصل نشان نمی‌توان برد

بر خوان رخت ز بیم آن زلف

دستی به دهان نمی‌توان برد

دارم به لب تو حاجتی، لیک

[...]

۹ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸

 

دل باز در سودای او افتاد و باری می‌برد

جوری که آن بت می‌کند بی‌اختیاری می‌برد

چندیست تا بر روی او آشفته گشته این چنین

نه سر به جایی می‌کشد، نه ره به کاری می‌برد

من در بلای هجر او زانم بتر کز هر طرف

[...]

۷ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹

 

خاک آن بادیم کو بر آستانت بگذرد

یا شبی بر چین زلف دلستانت بگذرد

بعد ازین چون گرم شد بازار خورشید رخت

مشتری مشنو که: از پیش دکانت بگذرد

ابروانی چون کمان داری و خلقی منتظر

[...]

۷ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰

 

به دشمنان نتوان رفت و این شکایت کرد

که: دوست بر دل ما جور تا چه غایت کرد؟

لبش، که بر دل ما راه زد، جنایت نیست

دلم که آه زد از دست او جنایت کرد

بیا، که درد ترا من به جان خریدارم

[...]

۱۱ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱

 

ترکم به خنده چون دهن تنگ باز کرد

دل را لبش ز تنگ شکر بی‌نیاز کرد

کافر، که رخ ز قبله بپیچیده بود و سر

چون قامتش بدید به رغبت نماز کرد

ای دلبری که عارض چون آفتاب تو

[...]

۹ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲

 

باد بویی از دو زلفت وام کرد

سوی چین آورد و مشکش نام کرد

غمزهٔ آهووش گو افگنت

تیر غم در دیدهٔ بهرام کرد

دانهٔ خالی، که بر رخسار تست

[...]

۷ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳

 

هوست معتکف خانهٔ خمارم کرد

عشقت از صومعه و مدرسه بیزارم کرد

خاطرم را ز حدیث دو جهان باز آورد

لب لعل تو به یک عشوه، که در کارم کرد

شورها در سر و با خلق نمی‌یارم گفت

[...]

۱۰ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴

 

دل ببردی و یکی کار دگر خواهم کرد

چیست آن؟ جان به سر کار تو در خواهم کرد

دگری روی ز تیر تو اگر می‌پیچید

بمن انداز، که من دیده سپر خواهم کرد

خوبرویان همه گر در نظرم جمع شوند

[...]

۷ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵

 

وصف روی آن پسر خواهیم کرد

خدمت زلفش به سر خواهیم کرد

جای او را جان خود خواهیم ساخت

هر چه هست از دل به در خواهیم کرد

پیش خورشید جمال روی او

[...]

۷ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶

 

چاره سگالیدنم فایده‌ای چون نکرد

آتش هجران تو جز جگرم خون نکرد

نیست کسی در جهان کش چو من شیفته

زلف چو مفتول تو عاشق و مفتون نکرد

سر و چمن، گر چه هست تازه، ولی همچو تو

[...]

۷ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷

 

جز لبم شرح میان او نکرد

جز دلم وصف دهان او نکرد

روی اقبالی ندید آن سر، که زود

جای خود بر آستان او نکرد

راز دل زان فاش می‌گردد، که دوست

[...]

۷ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸

 

دلم جز تو آهنگ یاری نکرد

به غیر از تو میل کناری نکرد

به طرف چمن در خزانی نرفت

تماشای گل در بهاری نکرد

به راه تو بر هیچ خاکی ندید

[...]

۱۳ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹

 

به یک نظر دل شهری شکاردانی کرد

همیشه جور کنی و آشکاردانی کرد

ز طره غالیه بر یاسمین توانی برد

به شیوه معجزه با خنده یار دانی کرد

چو باد اگرچه گذر می‌کنی بهر سویی

[...]

۹ بیت
اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰

 

دوش بگذشت و دل از دور تماشایی کرد

امشبم حسرت او دیده چو دریایی کرد

ز چنان غمزه، که او دارد و ابرو عجبست

که التفاتی به چو من بی سر و بی‌پایی کرد

محتشم را نرسد سرزنش درویشی

[...]

۹ بیت
اوحدی
 
 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۶۷
 
تعداد کل نتایج: ۱۳۲۷