هوست معتکف خانهٔ خمارم کرد
عشقت از صومعه و مدرسه بیزارم کرد
خاطرم را ز حدیث دو جهان باز آورد
لب لعل تو به یک عشوه، که در کارم کرد
شورها در سر و با خلق نمییارم گفت
زخمها بر دل و فریاد نمییارم کرد
میشنیدم که: شود نیک به شربت بیمار
شربتی داد خیال تو، که بیمارم کرد
من ندانم سبب گرم و گدازی که مراست
تا چه زورست و تعدی که چنین زارم کرد؟
سایهای بودم و عکس تو بپوشید مرا
ذرهای بودم و نور تو پدیدارم کرد
دیده تا باز گشودم بتو، اندیشه ببست
در به روی همه و روی به دیوارم کرد
آنکه اندر عقب من به تعبد کوشید
بعد ازین حال ندانست که انکارم کرد
مرده بودم، به سخنهای تو گشتم زنده
خفته بودم، صفت حسن تو بیدارم کرد
بادهٔ هر که چشیدم سبب مستی بود
اوحدی زان قدحی داد، که هشیارم کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق تا در خم زلف تو گرفتارم کرد
فارغ از وسوسه سبحه و زنارم کرد
من که بار دو جهان بود بدوشم زگناه
ساقی از جرعه عشق تو سبکبارم کرد
من که بیگانه زهفتاد و دو ملت بودم
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.