گنجور

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱

 

ای امیر آخور مهینه پور محسن شه حسین

کز فر خلق حسن برمه زدی خرگاه را

گر نبودی بهر تقبیل تراب درگهت

در هیولی کس ندیدی صورت اشفاه را

برتو یک مه پیش اندر دو چکامه در سه روز

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲

 

این قلمدان که دروکلک شه نامور است

ملجا لوح و قلم فخر قضا و قدر است

تختت فرخنده فر ناصردین شه عرشی است

کاین نکو جعبه بران مصدر نفع و ضرر است

چون زفتح و ظفر صرف بود خامه شاه

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳

 

ایشاه شه نژاد که چرخ مجدری

در بزم برکف خدمت باد بیزن است

حال مراکه دیدی و دانی که روز و شب

درآتش تبم چو حدوی تو مسکن است

اینک قوافل از پی هم سوی ملک یزد

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴

 

دلم بر چهره‌ات تا مهر بسته است

زهر شیرین لبی الفت گسسته است

مرا سودای پستان تو کافی است

که صفرایم به لیموئی شکسته است

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵

 

کسی کز بنگ در مجلس فروزی است

شجاعت را پی کاشانه سوزی است

زمن بشنو مکوب این درکه بر خلق

کلید اشتها و قفل روزی است

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶

 

داورا من سال قحطی را بمرز اصفهان

کودکی دیدم بره کز ضعف دل شیون کند

موی رشکین روی و چرکین جسم پرچیم جان حزین

گفتی الحال این وجود اندر عدم مسکن کند

رحمتم برزحمتش آمد بمنزل بردمش

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷

 

ای که شب را به غمت اخترش از دیده چکید

صبح در ماتم تو برتن خود جامه درید

تنگتر شد زقفس بر دل ما دهر فراخ

مرغ روحت چو سوی گلشن فردوس پرید

شد بچشم پدر از فرفت تو روزسیاه

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸

 

ای شهنشاهی که از یمن ثنای ذات تو

درسخاو درسخن زامثال و اقران برترم

از طفیل مدح خسرو وکش بقای خضر باد

با صمیری صاف تر زآئینه اسکندرم

بیست سالست اینکه درصد دفترت گفتم مدیح

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹

 

ای مهین والاگهر والی که ما از همتت

فارغ از اندیشه و آسوده از دریوزه‌ایم

دقتی کردم چو یاقوتی مفرخ گوش دار

تا بدانی در چه فن زین گنبد پیروزه‌ایم

در جهان از دو محمد دین ایزد شد قوی

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰

 

ای خداوند فتن ران فطن از تو چنان

کز تو دارد رستگاری خاطر مفتون من

وی ترا رتبت از آن افزون که جادو و فکرتم

گنج و صفت را تواندگنج در مضمون من

پیش اوج طبع دریا موج لؤلؤ فوج تو

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱

 

نبندد مرد عاقل دل بد این فرتوت زن دنیا

که سودش جملگی سو کستوشکرش سربسرشکوی

بلی عاقل نداند شش جهه را غیر افسانه

بلی کامل نبیند نه فلک را جز باستهزا

بمیرد پیش از مردن ببخشاید پس از جستن

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲

 

در زمان شه جمشید گهر ناصر دین

که برد سجده بربار گهش کیخسرو

آنکه خورشید رخش تا بدرخشید زتخت

خرمن مه بجوی خوشه پروین بدوجو

ناصرالدله ملکزاده آزاده حمید

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳

 

سپهر مجد و معالی رضاقلی که هلال

بساغر تو خط مهجتی فداک سپرد

بهر زمین که زجام تو قطره افتاد

چه طعنه ها که ازو سلسبیل وکوثر برد

سه چار روز بود کز سپهر مینائی

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴

 

شنیده ایم پریشانی از نواحی مصر

که خورد خور ژندی جمع کرده قارون شد

چنانکه شاعر وارالعباده را رندان

چو قطره در او ریختند جیحون شد

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵

 

ای مهینه داوری کت شش جهه فراش وار

قبه از هفت اختر و خرگه زنه گردون کنند

وی مسیحافر که با گرد رهت یونانیان

خنده برکحل الجواهرهای افلاطون کنند

عزم حزم نافذت در انقباض و انبساط

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶

 

قوش کبک انداز من چون پر همت وا کند

چنگل او پنجه اندر پنجه عنقا کند

خود نه تنها دشت را حمرا کند از خون کبک

نسر طایرا راشکار از گنبد خضرا کند

گاو غبرا ناف دزدد شیر گردون جان دهد

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷

 

خان فلک فر محمد آنکه ز رفعت

مهچه خرگاه او گذشته ز فرقد

ماه مبارک ز دخت دوستعلیخان

اختر فرخ رخیش گشت مولد

نور محمد نهاد نامش والحق

[...]

جیحون یزدی
 
 
sunny dark_mode