ایشاه شه نژاد که چرخ مجدری
در بزم برکف خدمت باد بیزن است
حال مراکه دیدی و دانی که روز و شب
درآتش تبم چو حدوی تو مسکن است
اینک قوافل از پی هم سوی ملک یزد
چون اشک من روانه به هر کوی و دامنست
منهم پی مرافقت هریکی مدام
عزم رحیل کرده چوجانم که در تن است
لیکن چو هست کیسه ام ازسیم و زرتهی
عزمم هنوز چون صله ات نامعین است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به حال و روز خود اشاره میکند که دچار عشق و اشتیاق است و در دلش آتش تب عشق میسوزد. او درباره سفر قافلهها سخن میگوید که به سوی ملک یزد روانهاند و اشکهایش به هر سو جاری است. شاعر خود نیز در پی همراهی با دیگران است، اما چون کیسهاش خالی از طلا و نقره است، همچنان در سردرگمی و عدم قطعیت دربارهٔ سفرش به سر میبرد. در مجموع، اثر بیانگر درد و رنج ناشی از عشق و ناکامیهای مالی شاعر است.
هوش مصنوعی: امیدوارم که فرزند شاه، در میهمانیها و مجالس مورد توجه و احترام باشد و در کنار همگان به خوبی از او پذیرایی شود.
هوش مصنوعی: احوال مرا که دیدی و میدانی که روز و شب در آتش عشق و محبت میسوزم، زیرا خانهام با وجود تو است.
هوش مصنوعی: اینک کاروانها یکی پس از دیگری به سوی سرزمین یزد در حرکتاند، مانند اشکهای من که به هر کوچه و خیابانی سرازیر میشود.
هوش مصنوعی: من همواره به دنبال همراهی دیگران هستم و هر بار که اراده میکنم به راهی بروم، حس میکنم که مانند جانم به من وابستهاند.
هوش مصنوعی: اما وقتی که کیسهام از طلا و نقره خالی است، عزم من هنوز قوی است چون هدیهای که به تو میدهم مشخص نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای از ستیهش تو همه مردمان به مست
دعویت صعب منکر و معنیت سخت سست
ایام وَرد و موسم عید پیمبرست
گیتی ز بوی هر دو سراسر معطرست
گلزارها به آمدن آن مزین است
محرابها به آمدن این منوّر ست
آن مونس و حریف می و نَقل مجلس است
[...]
ای آن که هر چه بایدت از بخت نیک هست
هرگز مباد در جاه تو شکست
تا از قضا پدید شد آثار هست و نیست
پیدا نشد ذات تو از نیست هیچ هست
معلوم شد مگر که تو از نسل آدمی
[...]
کور و کر و دراز و سطبر است و سرنگون
سرگرد و بن قوی و سیه پوش و احمر است
طناز و پر هراس و چو پستانست در لباس
کناس و دیر آس و میانش رگ آور است
نامش قضیب و خوره و کالم بدان و ایر
[...]
هربنده ای که ایزد بی یار یار اوست
بی شک و شبهه در دو جهان کار کار اوست
آن بی نیاز بنده نواز لطیفه ساز
کز هر سوئی که در نگری کار و بار اوست
ازچرخ بی قرار و زمین قرار گیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.