گنجور

 
جیحون یزدی

قوش کبک انداز من چون پر همت وا کند

چنگل او پنجه اندر پنجه عنقا کند

خود نه تنها دشت را حمرا کند از خون کبک

نسر طایرا راشکار از گنبد خضرا کند

گاو غبرا ناف دزدد شیر گردون جان دهد

چون سوی پائین بود یا عزم بربالا کند

گوئیا دارد ید بیضا که بر باید بقهر

فی المثل کبگ ازبنه در بیضه بیضا کند

گر ملک زیر فلک برشکل تیهو بگذرد

شاهباز آسا ورا صد رخنه براعضا کند

فر پرش طایر اقبال را بهجت دهد

بانگ زنگش چنگ شور انگیز را رسوا کند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode