گنجور

 
جیحون یزدی

قوش کبک انداز من چون پر همت وا کند

چنگل او پنجه اندر پنجه عنقا کند

خود نه تنها دشت را حمرا کند از خون کبک

نسر طایرا راشکار از گنبد خضرا کند

گاو غبرا ناف دزدد شیر گردون جان دهد

چون سوی پائین بود یا عزم بربالا کند

گوئیا دارد ید بیضا که بر باید بقهر

فی المثل کبگ ازبنه در بیضه بیضا کند

گر ملک زیر فلک برشکل تیهو بگذرد

شاهباز آسا ورا صد رخنه براعضا کند

فر پرش طایر اقبال را بهجت دهد

بانگ زنگش چنگ شور انگیز را رسوا کند

 
 
 
ناصرخسرو

هر که جان خفته را از خواب جهل آوا کند

خویشتن را گرچه دون است، ای پسر، والا کند

هر کسی که‌ش خار نادانی به دل در خست نیش

گر بکوشد زود خار خویش را خرما کند

علم چون گرماست نادانی چو سرما از قیاس

[...]

منوچهری

ابر آذاری چمن‌ها را پر از حورا کند

باغ پر گلبن کند، گلبن پر از دیبا کند

گوهر حمرا کند از لؤلؤ بیضای خویش

گوهر حمرا کسی از لؤلؤ بیضا کند

کوه چون تبت کند چون سایه بر کوه افکند

[...]

قطران تبریزی

باد نوروزی زمین را جامه از دیبا کند

تارش از یاقوت سازد پودش از مینا کند

گلستان را چون یکی بیجاده گون پیدا کند

مرغ دستان سازد ابر شاخ گل شیدا کند

ابر آزادی ز دریا روی در صحرا کند

[...]

ابن یمین

قصه پر غصه بر درگاه خاتون جهان

عرضه دارم گر ز راه مکرمت اصغا کند

میکند گردون دون با من ستم بیموجبی

عدلت آخر چون روا دارد که او اینها کند

هر زمان آرد محصل نسخه ئی کابن یمین

[...]

سلمان ساوجی

هر شبی سودای چشمش بر سرم غوغا کند

غمزه‌اش صد فتنه در هر گوشه‌ای پیدا کند

از می سودای چشمت خوش برآید جان من

سر خوش است امشب خمار مستیش فردا کند

پایه من بر سر بازار سودایش شدست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه