گنجور

 
جیحون یزدی

خان فلک فر محمد آنکه ز رفعت

مهچه خرگاه او گذشته ز فرقد

ماه مبارک ز دخت دوستعلیخان

اختر فرخ رخیش گشت مولد

نور محمد نهاد نامش والحق

نیست جز از نور صرف و عقل مجرد

گرچه نخورده است شیر باش که یابی

شیر خورد بازبان تیغ مهند (؟)

گرچه نخوانده است درس باشد که بینی

خواند ازخامه اش عطارد ابجد

وقتی آید کز اژدهای تبر زین

زهر کند بر ملوک طعم طبر زد

وقتی آید که زاقتدار نماید

قصر جلالت به از بهشت مخلد

آخر این شبل آن هزیر که از او

پیل تنانراست روز عمر مشود

گفت بتاریخ او درایت جیحون

یافت جهان رونقی زنور محمد

 
 
 
رودکی

فاخته گون شد هوا ز گردش خورشید

جامهٔ خانه بتیک فاخته گون شد

منوچهری

وقت بهارست و وقت ورد مورد

گیتی آراسته چو خلد مخلد

گیتی فرتوت گوژپشت دژم روی

بنگر تا چون بدیع گشت و مجدد

برنا دیدم که پیر گردد، هرگز

[...]

امیر معزی

ماه‌کند بر فلک ستایش آن خَدّ

سرو کند در چمن پرستش آن قد

عاریه دارند سرو و ماه تو گویی

راستی و روشنی از آن قد و زان خد

ای شده بی‌علتی دو چشم تو بیمار

[...]

ظهیر فاریابی

قصر هدی شد به سعی شاه مشیّد

رایت اسلام سر کشید به فرقَد

شاه جهان شهریار عالم عادل

خسرو غازی طغانشه بن موید

آنک مرکب کند صواعق قهرش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه