گنجور

 
جیحون یزدی

نبندد مرد عاقل دل بدین فرتوت زن دنیا

که سودش جملگی سوگ است و شکرش سر‌به‌سر شکوی

بلی عاقل نداند شش جهت را غیر افسانه

بلی کامل نبیند نه فلک را جز به استهزا

بمیرد پیش از مردن ببخشاید پس از جستن

که گنجش بر روان رنج است و عزش در نظر عزی

به سان راد سعدالملک کز نیروی دانایی

همی در زندگانی خویشتن را داند از موتی

اگر پاید جز از ایزد نخواهد مکنت و رامش

وگر میرد جز از یزدان نخواهد جنت و طوبی

ولیکن اف به گیتی کاینچنین میری مجرد را

کنون چندی‌ست کش مسلول کرد از گونه‌گون حمی

کسی کاندر بقا هردم فنا را یافتی مدغم

از این بیماری‌اش دل داد بر ترک جهان فتوی

چو اندر فطرت جیحون به خود دیدی خلوص افزون

ز وی پیش از وفاتش خواست مر تاریخ را انشا

مردد در حیات و بر مماتش فکرها کردم

که بر افنای او خوفم بدو زابقای او بُشری

خرد هی زد به من آخر که ای مامور ما آخر

بگو مقرون به لطف حق چه در دنیا چه در عقبی

 
 
 
منوچهری

بزن ای ترک آهو چشم آهو از سر تیری

که باغ و راغ و کوه و دشت پر ماه‌ست و پر شعری

یکی چون خیمهٔ خاقان، دوم چون خرگه خاتون

سیم چون حجرهٔ قیصر، چهارم قبهٔ کسری

گل زرد و گل خیری و بید و باد شبگیری

[...]

قطران تبریزی

فکندی بر گل از عنبر هزاران حلقه و چنبر

بزیر هر یک از عمدا یکی جادوستان کردی

مشاهدهٔ ۲۰ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
میبدی

گر از میدان شهوانی سوی ایوان عقل آیی

چو کیوان در زمان خود را به هفتم آسمان بینی‌

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از میبدی
سعدالدین وراوینی

بمیر، ای دوست، پیش از مرگ، اگرمی زندگی خواهی

که ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه