وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱ - در مدح خواجه کاینات محمدبن عبدالله صلوات الله و سلامه علیه
تا که خدایی کند خدای محمّد (ص)
دست من و دامن ولای محمّد (ص)
روضه ی رضوان و حور و جنّت و غلمان
روز جزا کمترین عطای محمّد (ص)
عاجز و محتاج و دردمند و فقیرند
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۲ - در نعت پیامبر اکرم (ص)
روزگار از نکهت زلف نگارم عنبرین شد
گیتی از عکس رخش رشک نگارستان چین شد
توده ی غبرا، ملوّن از شقایق گشت و سنبل
ساحت گلشن مزیّن ز ارغوان و یاسمین شد
جویباران ز آب باران بهاری همچو کوثر
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۳ - تجدید مطلع
حلقه ی گیسوی آن شه عروة الوثقای دین شد
طُرّه ی نیکوی او حبل المتینی بس متین شد
این عجب نبود، که نبود سایه سرو قامتش را
زانکه خورشید و مه اندر سایه ی سروش مکین شد
ماهتاب از صیقل نعل نعالش یافت پرتو
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۴ - در تهنیت عید غدیر و مدح حضرت امیر (ع)
ساقی بریز باده مرا، هی به ساغرا
هی شعله زن به جانم وهی بر دل آذرا
زان باده یی که خورد از آن باده جبرئیل
تا شد امین وحی خداوند اکبرا
زان باده یی که آدم از آن توبه اش قبول
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۵ - تجدید مطلع
ای با، قدم حدوث وجود تو همسرا
وی صادر نُخست تویی اصل مصدرا
بالله پس از خدا، تو خداوند عالمی
نه غالی ام ترا و نه منکر، به داورا
در حیرتم خدا، به چه می شد شناخته
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۶ - در مدح یعسوب دین امیرالمؤمنین (ع)
اگر مطرب آهنگ دیگر نمی زد
چو نی بر دل و جانم آذر نمی زد
به نی گر، نمی بود دمساز لعلش
دو صد طعنه بر تنگ شکر نمی زد
لبش همچو قند مکرّر نبودی
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۷ - تجدید مطلع
علی گر، ز الاّ عَلَم بر نمی زد
به جز حرف لا از کسی سر نمی زد
یکی بودن حق نبود آشکارا
به عمرو ار، که تیغ دو پیکر نمی زد
زبان خدا بود در هر مقامی
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۸ - در مدح مولای متّقیان امیرمؤمنان (ع)
ساقی به وصف لعل تو تا، می زنیم دم
ما را، بریز باده به پیمانه دمبدم
زان باده یی که در خُم وحدت بود مدام
برجان زند شرار و ز خاطر برد الم
بر، شوره زار اگر بچکد سنبل آورد
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۹ - در منقبت شاه ولایت علی علیه السلام
ای دلا منزل فراتر، بر کن از این خاکدان
غیر قُرب دوست دیگر هرچه باشد خاکدان
از خودی یکدم مجرّد، شو زهستی بی نشان
بگذر از خود یک زمان کز، بی نشان یا بی نشان
بی نشان شو در، بر آنان که خود از نفی خویش
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۰ - در مدح ساقی کوثر امیرالمؤمنین علیه السلام
سقاک الله ای ساقی نیک منظر
بده می چه می زان می روح پرور
چه می زان مئی کاورد نور در دل
چه می زان مئی کافکند شور بر سر
از آن می که سلمان از آن شد مسلمان
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۱ - در مدح شاه خیبرگیر حضرت امیر (ع)
بازم آمد عشق یار، آهسته برزد حلقه بردر
تا، به رویش در گشودم بر گرفتم تنگ در بر
با وجود آشنایی خویش را بیگانه کردم
گفتمش گم کرده ای ره ای به هر راهی تو رهبر
گفت ره را، گم نکردستم تو خود کردی فرامش
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۲ - در مدح شیر کردگار حیدر کرّار علی (ع)
چون ز تأثیر حمل تر، شد دماغ روزگار
عطسه یی برزد زمین بیرون شد از مغزش بخار
باد نوروزی وزید، اندر، به کوه و باغ و راغ
فرّ فیروزی ز هر سو شد به عالم آشکار
از نهیب فوج فروردین سپهسالار دی
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۳ - تجدید مطلع
چون در آید حیدر کرّار، اندر کار زار
آن زمان معلوم گردد قدرت پروردگار
دشمنش از خوف رو آرد، به اصلاب از رحم
بر سبیل قهقرا، سوی عدم سازد فرار
بلکه آنسوتر گریزد از عدم صد ساله ره
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۴ - در مدح امیرمؤمنان علی علیه السلام
چه شود، زراه وفا اگر
نظری به جانب ما کنی
که به کیمیای نظر مگر
مس قلب تیره طلا کنی
یمن از عقیق تو آیتی
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۵ - در مدح و منقبت امیرمؤمنان علی علیه السلام
ساقیا بیا ز آفتاب می
می نما تو هی ذرّه پروری
هی بده مرا از ره وفا
کاسه ی زری آب آذری
آفتاب را در پیاله کن
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۶ - در مدح مولی الموحّدین امیرالمؤمنین علی علیه السلام
از هلال عید دوش ابرو کمان کرد آسمان
تا به ابروی تو ماند کج کمان کرد آسمان
تا قیامت شد ز خجلت با سیه رویی قرین
مهر خود تا با مه رویت قران کرد آسمان
یوسف حُسن ترا، تا پیر زال چرخ دید
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۷ - در مدح حضرت زهرا علیهاالسلام
دختر طبعم از سخن رشته به گوهر آورد
بهر طراز مدحت دخت پیمبر آورد
دختر از این قبیل اگر هست هماره تا ابد
مادر روزگار، ای کاش که دختر آورد
آورد از کجا و کی مادر دهر این چنین
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۸ - در مدح سبط اکبر حضرت امام حسن مجتبی (ع)
نه هرکس شد مسلمان می توان گفتش که سلمان شد
کز اوّل بایدش سلمان شد و آنگه مسلمان شد
نه هر سنگ از بدخشان است لعلش می توان گفتن
بسی خون جگر باید که تا لعل بدخشان شد
جمال یوسف ار داری به حُسن خود مشو غرّه
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۹ - تجدید مطلع
شهی کز آستینش آشکارا دست یزدان شد
به خاک آستانش حضرت جبریل دربان شد
وجودش در تجلّی از عدم باشد بسی اقدم
حدوثش در حقیقت با قِدم یکرنگ و یکسان شد
زهی سودای باطل کی توانم مدح آن شاهی
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۲۰ - در مدح سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع)
بهار است و کند جا، هرکسی در طرف صحرایی
نئی از بلبلی کمتر در افکن شور و غوغایی
کبوتروار، هوهو کن برآر از سینه هی هایی
و یا، کوکو چه قمری زن به یاد سرو بالایی
بکن این شور و غوغا را، دلا در عهد برنایی
[...]