گنجور

 
۱
۲
۳
۶
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

نمی‌دانم چه شور است این ز عشق دوست در دل‌ها

که شیرین‌کام از او هستند مجنون‌ها و عاقل‌ها

به خود گفتم زعشق آسان شود هر مشکلی دارم

ولی دیدم که هر آسانم از او گشت مشکل‌ها

کس اندر کشتی عشق ار نشیند هست طوفانی

[...]

۹ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

نگار من چو پی رقص از میان جهدا

چنان جهد که زعشقش دلم ز جان جهدا

جهد ز ابرو ومژگانش غمزه ها به دلم

چو تیر رستم دستان که ازکمان جهدا

ز دل به دیده مرا خون ز دیده بر رخ من

[...]

۹ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

توبرانی اگر ز درما را

نیست ره بر در دگر ما را

شکری کز تونیست باشد زهر

زهر تو هست چون شکرما را

ازگدایان خاکسار توایم

[...]

۹ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

به سویت از چه ز محراب می کند رو را

مگر به شیخ نمودی تو طاق ابرو را

چونیشکر ز قدم تا به فرق شیرینی

بگوئی ار همه تلخ وترش کنی رو را

مه است منخسف است آفتاب منکسف است

[...]

۹ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

ز بو به چین شکنی قدر ناف آهو را

کنی ز شانه پریشان چو عنبرین مو را

به چهره یافتم از چیست خال مشکینت

بلی درآتش سوزان نهند هندو را

جهان چودکه عطارها معطر شد

[...]

۹ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

در بر از زلف زره سان کرده ای جوشن چرا

داری ار آهنگ قتل ای دوست با دشمن چرا

چشم فتانت به هر دم فتنه بر پا می کند

طره افکند سر را می زنی گردن چرا

نقطه موهوم می خواند دهانت راحکیم

[...]

۹ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

نگفتم دل مکن اینقدر غارت

که ترسم آخر افتی در مرارت

شه آگه گشته و داده است فرمان

به گیر و دار هر کس کرده غارت

دل ما راچرا ویرانه کردی

[...]

۹ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

چشم من خواب ندارد به شب وخونبار است

بلکه همسایه هم از ناله من بیدار است

جز به دیوار نگویم غم دل پیش کسی

کسی ار باز بود محرم دل دیوار است

گفته بودم که بگویم به تو درد دل خویش

[...]

۹ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

چشم از باری دیدن رخسار دلبر است

گوش از پی شنیدن گفتار دلبر است

دست از برای چنگ به گیسوی اوزدن

پا بهر رفتن سوی دریا دلبر است

این دردها که در دل مجروح ما بود

[...]

۹ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

ماه رویت ز بسکه پر نوراست

شد یقینم که مادرت حور است

شرح موی توسوره واللیل

وصف روی تو آیه نور است

موی تو نافه نافه ازمشک است

[...]

۹ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

دل در آن طره ی گره گیر است

جای دیوانه زیر زنجیر است

چشم او گر بود غزال اما

مژه اش همچوچنگل شیر است

تیره شد آینه رخش از خط

[...]

۹ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

گفتم چه علاج است مرا گفت وصال است

گفتم به وصال تو رسم گفت خیال است

در هجر رخ دوست مرا عمرفزون شد

روزیش چوماهی شده ماهیش چو سال است

گفتم که صبوری کنم از هجر دلم گفت

[...]

۹ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

هرچه را می‌نگرم عکس رخ یار من است

هرکجا می‌گذرم قصه دلدار من است

هر که دریافت که من عاشق دلدار شدم

می بردرشک ودمادم پی آزار من است

دل ودین از کف من برد و مرا کافر کرد

[...]

۹ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

زلف بر رخسار آن والاگهر افتاده است

یا که هندوئی است در آتش به سر افتاده است

بر خلاف اینکه می گویند در چین است مشک

زلف او را بین که چین در مشک ترافتاده است

تا منجم دیده افتاده است در عقرب قمر

[...]

۹ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

گفتمش از غم توجانم خست

گفت طرفی ز عشق رویم بست

گفتمش بردی ازکفم دل ودین

گفت تقدیر شد ز روز الست

گفتمش چون کند به چشم تودل

[...]

۹ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

چنانم ساقی ازمی کرده سرمست

که می نشناسم از پا سر، سر از دست

نمی دانم چه می در ساغرش بود

که هشیاران شدنداز بوی او مست

مگر جانان ما درفکر ما نیست

[...]

۹ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

هیچ دانی چه به من کرده غمت

در برم دل شده خون از ستمت

هم پریشان دلم ازطره تو

هم قدم خم شده از ابروی خمت

برده اند از تن من تاب وتوان

[...]

۹ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

قدمن کاین سان خمیده است از خم ابروی توست

و این پریشان حالی من از غم گیسوی توست

این سیه بختی که دارم باشد از چشمان تو

واین گره هایی که درکار من است از موی توست

اینکه مغزم دائما دارد مرارت از زکام

[...]

۹ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

آیه والشمس وصف روی توست

سوره واللیل شرح موی توست

وصف طوبی را که زاهد می کند

شمه ای از قامت دلجوی توست

جنت از کوی تو باشد قصه ای

[...]

۹ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

نه همی حسن چهره دارددوست

کآنچه حسن است درجهان با اوست

حسن دلبر نباشد از خط و خال

چه بری لذت از گل ار بی بوست

بد گر از اورسد نباشد بد

[...]

۹ بیت
بلند اقبال
 
 
۱
۲
۳
۶
 
تعداد کل نتایج: ۱۱۷