ز بو به چین شکنی قدر ناف آهو را
کنی ز شانه پریشان چو عنبرین مو را
به چهره یافتم از چیست خال مشکینت
بلی درآتش سوزان نهند هندو را
جهان چودکه عطارها معطر شد
مگر توشانه زدی زلف عنبرین بو را
به صید خسته دل من چه می کنی کوشش
تو شیر گیری اشارت کنی گر آهو را
چو روزعید کنند عاشقانمبارکباد
مگر که دوش نمودی هلال ابرو را
زمین ببوسد وبنهد به پیش پای تو سر
نمائی ار که به خورشید آسمان رورا
ز آب شور گهر در زمانه می خیزد
در آب شیرین پرورده ای تو لؤلؤ را
ز بار مهر توخالی نمی کنم پهلو
به تیغ کینه شکافندم ار که پهلو را
در آید از در دیگر برت بلند اقبال
هزار بار برانی گر از درت او را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بتا، نخواهم گفتن تمام مدح ترا
به شرم دارد خورشید اگر کنم سپری
هزار شکر کنم دولت مؤیّد را
که داد باز به من دلبر سَهی قد را
از آتش دل مشتاق و از بلای فراق
فرو گذاشته بودم وُثاق و مرقد را
چو ماه روی من آمد کنون بحمدالله
[...]
کمان سختْ که داد آن لطیف بازو را؟
که تیر غمزه تمامست صید آهو را
هزار صید دلت پیش تیر باز آید
بدین صفت که تو داری کمان ابرو را
تو خود به جوشن و برگستوان نه محتاجی
[...]
بهار پرده برانداخت روی نیکو را
نمونه گشت جهان بوستان مینو را
یکی در ابر بهاری نگر، ز رشته صبح
چگونه می گسلد دانه های لؤلؤ را
سفر چگونه توان کرد در چنین وقتی
[...]
نشاند پیش خود آن شوخ بی حجاب مرا
چو سایه همدم خود کرد آفتاب مرا
ازین جهت که به زلف تو نسبتی دارد
نرفت تیرگی شب به ماهتاب مرا
به آتش افکند از خوردن شراب مرا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.