مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲ - شاعران بینوا
شاعران بینوا خوانند شعر با نوا
وز نوای شعرشان افزون نمی گردد نوا
طوطیانه گفت و نتوانند جز آموخته
عندلیبم من که هر ساعت دگر سازم نوا
اندران معنی که گوید بدهم انصاف سخن
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹ - به خواجه ابوالقاسم فرستاده
خواجه ابوالقاسم ای بزرگ اصیل
غم معشوقه هیچ کمتر هست
هستی آگه ز حال کآن خاتون
جز تو آنجاش یار دیگر هست
در وفای تو گر خورد سوگند
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵ - ناله از حصار مرنج
ای حصن مرنج وای آنکس
کو چون من بر سر تو باشد
هر دیو در آن جهان که بجهد
از خانه خود بر تو باشد
ور پنهان خانه ای کند مرگ
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۰ - افراط و تفریط روزگار
نرسد دست من به چرخ بلند
ورنه بگشادمیش بند از بند
قسمتی کرد سخت ناهموار
بیش و کم در میان خلق افکند
این نیابد همی به رنج پلاس
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۳ - مدح سلطان مسعود
تا جهان باشد ملک مسعودی باد
کاین جهان گشت از ملک مسعود شاد
در زمانه دیده رادی ندید
هیچگه همچون ملک مسعود راد
که بهمت چون ملک مسعود چرخ
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۳ - ایام شادخواری
ای بسا شب که تا به روز سپید
متعجب ز من بماند اختر
به چپ و راست سیلها راندم
به قدح ز آن گداخته گوهر
با رخ و زلف ساقیان ما را
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۲ - صفت ماهوک رقاص
ماهُوَک در میان چو در گردد
مجلس از خرّمی دگر گردد
طقطق پای او چو برخیزد
شادی و لهو در هم آمیزد
بس نشاطی و مجلسی طیبی است
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲
گفتم که چند صبر کنم ای نگار؟ گفت:
تا هست عمر، گفتم: رنجه مدار، گفت:
بی رنجْ عشق نبوَد، گفتم: نیم به رنج،
فرسوده چند باشد ازین ای نگار؟ گفت:
جز انتظار روی ندارد تو را همی
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸
طعنه زنی که یار کنم دیگر
طعنه مزن که من نکنم باور
تو جان و دل ز بهر مرا خواهی
من از دل تو آگهم ای دلبر
جان و جهان من به تو خوش باشد
[...]
مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۵۰ - در حق دلبر نقاش بود
بخواست کاغذ و برداشت آن نگار قلم
مثل صورت خود را برو کشید رقم
چنان نگاشت تو گفتی که کاغذ آینه بود
پدید گشت در او روی آن بدیع صنم
قلم چو صورت او دید شد بر او عاشق
[...]
مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۵۴ - صفت دلبر خوشرو گفته
ای آفتاب حسن تو را آفتاب
سجده برد همچو من از آسمان
خردی تو و بزرگ تو را پایگاه
سال تو اندک و تو بسیار دان
چو آفتاب خردی در چشم خلق
[...]
مسعود سعد سلمان » توصیفات » ماههای فارسی » شمارهٔ ۱ - فروردین ماه
خدایگانا رامش گزین و شادی بین
که مژده دادت از بخت ماه فروردین
همی چه گوید که ملک هفت اقلیم
به حکم و امر تو خواهد شدن ز چرخ برین
چنان نهاد ز قسمت خدای عزوجل
[...]
مسعود سعد سلمان » توصیفات » ماههای فارسی » شمارهٔ ۲ - اردی بهشت ماه
بهشت است گیتی ز اردیبهشت
حلال آمد ای مه می اندر بهشت
به شادی نشین هین و می خواه می
که بی می نشستنت زشتست زشت
به راغ و به باغ و به کوه و به دشت
[...]
مسعود سعد سلمان » توصیفات » ماههای فارسی » شمارهٔ ۳ - خرداد ماه
زینت باغ ماه خرداد است
گر به باده گرایی از دادست
بت نو شاد گشت گلبن و باغ
گویی از حسن و زیب نو شادست
بلبلان را که خطبه خوان شده اند
[...]
مسعود سعد سلمان » توصیفات » ماههای فارسی » شمارهٔ ۴ - تیرماه
ماه تیرست ای نموده تیره از روی تو ماه
می درین مه لعل روشن گردد ای مه می بخواه
وقت نعمتهاست لیکن نعمتی چون می مدان
جان بدین گفته که من گفتم گواه آید گواه
دل به می تازه ست تازه جان همی شادست شاد
[...]
مسعود سعد سلمان » توصیفات » ماههای فارسی » شمارهٔ ۵ - مرداد ماه
مرداد مهست سخت خرم
می نوش پیاپی و دمادم
از گردون طبع خاک پر تف
وز باران چشم ابر پر نم
بر دشت لباسهای رو نیست
[...]
مسعود سعد سلمان » توصیفات » ماههای فارسی » شمارهٔ ۶ - شهریور ماه
شهریور است و گیتی از عدل شهریار
شادست خیز و مایه شادی بر من آر
باده شناس مایه شادی و خرمی
بی باده هیچ جان نشد از مایه شادخوار
ای کامگار بر دل من خیز و باده ده
[...]
مسعود سعد سلمان » توصیفات » ماههای فارسی » شمارهٔ ۷ - مهر ماه
ای مه مه مهر و مهر ماه است
بی باده نشستن از گناه است
روز و رخ دوستان سپید است
روی و دل دشمنان سیاه است
سلطان ملک ارسلان مسعود
[...]
مسعود سعد سلمان » توصیفات » ماههای فارسی » شمارهٔ ۸ - آبان ماه
ماه آبان چو آب جوی ببست
آب انگور باید اندر دست
آن نکوتر که شاد باشی شاد
وآن نکوتر که مست خسبی مست
شاد زیست آنکه عقل و دانش داشت
[...]
مسعود سعد سلمان » توصیفات » ماههای فارسی » شمارهٔ ۹ - آذر ماه
ای ماه رسیده ماه آذر
برخیز و بده می چو آذر
آذر بفروز و خانه خوش کن
ز آذر صنما به ماه آذر
گر باغ بماند ساده بی گل
[...]