گنجور

 
مسعود سعد سلمان

ای بسا شب که تا به روز سپید

متعجب ز من بماند اختر

به چپ و راست سیلها راندم

به قدح ز آن گداخته گوهر

با رخ و زلف ساقیان ما را

یاد نامد ز لاله و عبهر

به هم آمیخته شد اندر گوش

نوش ساقی و لحن خنیاگر

ساغر می شده به رنگ و به بوی

چشم را شمع و مغز را مجمر

یک زمان شد به یکدگر گفتیم

چو بدیدیم روی یکدیگر

تن ز مستی همی نپاید پای

دل ز شادی همی برآرد پر

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
شهید بلخی

تنش از نازکی ز بار نظر

کسوت خون کشد چو لاله به بر

عنصری

رامش افزای باد و نیک اختر

بر ملک اورمزد شهریور

نامور میر نصر ناصر دین

بوالمظفر که عزم اوست ظفر

رؤیت و خلق اوست جان و خرد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

دی ز لشکرگه آمد آن دلبر

صد ره سبز باز کرد از بر

راست گفتی برآمد اندر باغ

سوسنی از میان سیسنبر

گرد لشکر فرو فشاند همی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
مسعود سعد سلمان

ای جهان را به راستی داور

ملک عدل ورز دین پرور

عالم افروز نام مسعودت

ملک را همچو تاج را گوهر

گنج پرداز دست معطی تو

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۸۶ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

طالع از طالعت عجایب‌تر

کس ندیدی عجایب دیگر

گه به چرخت برد چو قصد دعا

گه به خاک آردت چو عزم قدر

گه به دستت ببندد از دل پای

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۸۰ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه