گنجور

 
مسعود سعد سلمان

شهریور است و گیتی از عدل شهریار

شادست خیز و مایه شادی بر من آر

باده شناس مایه شادی و خرمی

بی باده هیچ جان نشد از مایه شادخوار

ای کامگار بر دل من خیز و باده ده

بر یاد دولت ملک و شاه کامگار

سلطان تاجدار ملک ارسلان که ملک

مانند او نبیند سلطان تاجدار

ای اختیار کرده سپهر از جهان تو را

هرگز ندید چشم جهان چون تو اختیار

شهریور است و گردون کافور بار شد

بستان ز دوست باده مشکین خوشگوار

در نوبهار ملک قدح گیر و باده نوش

کز ملک تو خزان جهان گشت نوبهار