گنجور

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

بیا که بی تو، مرا روزگار شد، یارا

چنان سیه، که نباشد به غیر شب ما را

بدین روش که دل اندر محیط خون شده غرق

عجب مدار، که آرم ز دیده دریا را

میان باغ به یک جلوه از خرامیدن

[...]

۵ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

گلی کز اشک خونین، باغبان داده است آبش را

چه دشوار است دست غیر، اگر گیرد گلابش را

اگر ملک دلم ویران شد از دست غمش شادم

که روزی می‌کند تعمیر، شه ملک خرابش را

نمی آرد چرا در حلقه چشم من آن مه پا

[...]

۵ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

تا گریزد طرب از کلبه ویرانه ما،

آسمان سنگ غم افکنده به پیمانه ما

بس که از دیده و دل، گشت روان آتش و آب،

رود جیحون شد و آتشکده کاشانه ما

مگرش خاصیت لعل مسیحاست، که باز،

[...]

۵ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

ای که لبت کوثر و رویت بهشت

بی تو عذاب است مرا گشت کشت

شور توام از سر و مهرت ز دل

می نشود گر بشود خاک خشت

با تو مرا هرچه بود زشت، خوب

[...]

۵ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

روی و لب و تن و ذقن یار نازک است

مانند برگ نسترن، این چار نازک است

گر سیم و زر طلب کند و جسم و جان و سر

منت پذیر شو که دل یار نازک است

ای دل خیال بوس لب آن صنم مکن

[...]

۵ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

خرم دلی که کشته تیغ جفای توست

خرم تر آن که زنده مهر و وفای توست

اینک دلی شکسته و جانی گداخته،

از ما اگر قبول کنی، از برای توست

دل را که بر هوای بزرگی و فرّ و جاه

[...]

۵ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

هیچ گلستان، به روی یار نماند

صفحه مانی بدان نگار نماند

بی گل روی توام بهار خزان شد

جای خزان است اگر بهار نماند

گر ببرد باد بوی عنبر زلفت،

[...]

۵ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

زین شعله که رخسار تو افروخته دارد

پروانه صفت خرمن ما سوخته دارد

شه رسم صف آرایی و لشکر شکنی را

از طرّه مژگان تو آموخته دارد

گنج رخ تو قسمت مار سر زلف است

[...]

۵ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

خط تو هاله‌صفت، ماه در میان دارد

مه تو جای بر اوج سپهر جان دارد

ز چشمکان تو پیداست ای صنم، بر خلق

که فتنه های غریب آخرالزمان دارد

ز بس که با سر زلفت گرفته خو، دل من

[...]

۵ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

بسته بر قتل من آن ترک جفا پیشه کمر

ابروان کرده حسام و مژّگان را خنجر

دل ما در صف مژگانش، شبی یک تنه تاخت

چون نیارست ستیز آورد انداخت سپر

بر نثار دُر دندان و عقیق لب او،

[...]

۵ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

ای که در فکر مهندس، دهنت سرّ محال

کمرت نیز در اندیشه ما دیگر حال

تا تو با ماه رخ و زلف دراز آمده ای

عاشقان راست شب و روز نظر بر مه و سال

شده از حسرت صهبای عقیق لب تو،

[...]

۵ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

عاشق و رند و میخواره من از عهد قدیم

دل و جان در خم زلف تو نمودم تسلیم

آفتابا، ندهم ذره ای از خاک درت

گر دهندم به بها سلطنت هفت اقلیم

گردن از عشق رخت کج شده چون چنبر دال

[...]

۵ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

هوای حلقه دامی، مرا نشاند به بامی

دلم گرفت ز گلشن خوش است حلقه دامی

دهم به باد فنا صفحه صفحه دفتر هستی،

اگر نسیم نیارد ز کوی دوست پیامی

ز صبح و شام جهانم،‌ نمانده حاصل عیشی

[...]

۵ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹

 

گفتم قرین به روحی و با جان مقابلی

وه، وه که نیست قابل وزین بیش قابلی

مهرت مرا نمود بدل جای و ای عجب

این مهر بین که جسته چنین مهر منزلی

کشتیم تخم مهر و بجز دانه های اشک

[...]

۵ بیت
افسر کرمانی