گنجور

 
افسر کرمانی

خط تو هاله‌صفت، ماه در میان دارد

مه تو جای بر اوج سپهر جان دارد

ز چشمکان تو پیداست ای صنم، بر خلق

که فتنه های غریب آخرالزمان دارد

ز بس که با سر زلفت گرفته خو، دل من

دل من و سر زلف تو یک نشان دارد

به تنگ عیشی خود راضیم که این احوال

بسی شباهت با نقش آن دهان دارد

مرا از این تن کاهیده خاطری شاد است

که نسبتی همه با موی آن میان دارد