عاشق و رند و میخواره من از عهد قدیم
دل و جان در خم زلف تو نمودم تسلیم
آفتابا، ندهم ذره ای از خاک درت
گر دهندم به بها سلطنت هفت اقلیم
گردن از عشق رخت کج شده چون چنبر دال
قامت از بار غمت خم شده چون حلقه میم
نوبهار آمد و حیف است به غفلت مردن
که مسیحای چمن زنده کند عظم رمیم
زانجمن هیچ در این فصل مرو سوی چمن
ترسم آشفته شود سنبل زلفت ز نسیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از عاشقی صحبت میکند که دل و جانش را به خاطر محبت معشوق تسلیم کرده است. او حتی حاضر نیست ذرهای از خاک محل زندگی محبوبش را با هیچ چیز عوض کند، و عشقش به معشوق باعث شده که موهایش به شکل دایرهای بپیچد و قامتش خم شود. شاعر از بهار سخن میگوید و اشاره میکند که در این فصل زیبا، نباید به خاطر غفلت از عشق واقعی مرد. او نگران است که زیبایی معشوقش تحت تأثیر باد و شرایط محیطی خراب شود. در کل، شعر به بیان عواطف عمیق عاشقانه و زیباییهای بهار میپردازد.
هوش مصنوعی: من از زمانهای دور، عاشق، زیرک و میگسار بودهام و دل و جانم را در برابر زلفهای تو تسلیم کردهام.
هوش مصنوعی: ای خورشید، حتی اگر به من سلطنت هفت اقلیم را بدهند، هرگز ذرهای از خاک درگاه تو را نخواهم داد.
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده که گردن من به شکل خاصی کج شود و بدنم از غم تو خمیده شده است، مانند حلقهای که به دور چیزی میچرخد.
هوش مصنوعی: بهار تازهای آغاز شده و جایز نیست که در این فصل زیبا بیخبر از زندگی باشیم، چرا که نوزایی و حیات دوبارهای در دل طبیعت پدیدار میشود.
هوش مصنوعی: به این فصل از جمعیت دور شو و به باغ نرو، زیرا میترسم نسیم، زلف سنبلوار تو را در هم بپیچد و آشفته کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بفزوده ست بر من خطر قیمت سیم
تا بنا گوش ترا دیده ام ای در یتیم
سیم را شاید اگر در دل و جان جای کنم
از پی آنکه بماند به بنا گوش تو سیم
از بناگوش تو سیم آمد و زر از رخ من
[...]
آفرین باد بر آن عارض پاکیزه چو سیم
و آن دو زلفینِ سیاه تو بدان شکل دو جیم
از سرا پایِ توام هیچ نیاید در چشم
اگر از خوبیِ تو گویم یک هفته مقیم
بینی آن قامتِ چون سرو خرامان در خواب
[...]
ای دل و هوش و خرد داده به شیطان رجیم
روی بر تافته از رحمت رحمان رحیم
دل چون بحر تو در معصیت و نرم چو موم
سنگ خاراست گه معذرت و تنگ چو میم
نتوانی که کنی بر سخن حق تو مقام
[...]
دی بدان رستهٔ صرافان من بر دَرِ تیم
پسری دیدم تابندهتر از در یتیم
زین سیه چشمی جادو صنمی طرفه چو ماه
بینظیری که نظیریش نه در هفت اقلیم
با دلم گفتم ای کاشکی این میر بتان
[...]
علم محترم دولت دین قیم
مستوی قامت باد از تو تا روز قیام
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.