نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
به زیر هر بن مو چشم روشنیست مرا
به روشنایی هر ذره روزنیست مرا
شهود بت، ز پراکندگیم باز آورد
دلیل راه حقیقت برهمنیست مرا
چو سایه از همهسو در کمین خورشیدم
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
نه عدم بود و نی وجود اینجا
صورت وهم می نمود اینجا
عکس شخصی فتاد در مسکن
نیک جستیم کس نبود اینجا
حسن ما کرد جلوه یی بر ما
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹
ای از کرم نریخته خون سبیل را
وز لطف عید کرده عزای خلیل را
در ملک مصر یوسف کنعان به یاد تو
دریای نیل ساخته چشم کحیل را
گویی به غیر واسطه در گوش خاکیی
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
ناله ما نغمه اهل نوا را گرم ساخت
شوق ما هنگامه این ماجرا را گرم ساخت
زآتش وادی بیفکندیم نعلین از قدم
موسی ما گرم رو گردید و ما را گرم ساخت
در گرفت از بهر خاطر گرمی پروانه موم
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴
فخر والانسبتان از بند اوست
آنچه هرگز نگسلد پیوند اوست
گردن شمشاد را زلفش بخست
سرو از آزادگان بند اوست
گرچه شکل نیستی دارد دهانش
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰
معشوقه من قبله نما قبله نظر گشت
تا گشت نظر با رخ چون آینه برگشت
غرق کرم حیله گرانم که در آن کوی
سفتم شبه دیده و هم سلک گهر گشت
زد خنده شیرین نمکی بر دل ریشم
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶
هیچ راز از دیده صاحب تمیزان دور نیست
تا به صدر از لب خبر دارم ولی دستور نیست
هرکه از معشوق غافل گشت لذت درنیافت
دیده بی معرفت را در دو دنیا نور نیست
گل گریبان چاک و نرگس مست رفتند از چمن
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹
قرعه بر وصل زند دیده و سامانش نیست
کاین خیال دید از آن چشم که حیرانش نیست
نرگس از گردش چشمت به شراب افتادست
می پرستیست که مخمور به دورانش نیست
شد ز شرم قلمت خضر نهان در ظلمات
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰
هرکه نوشید می شوق تو نسیانش نیست
وان که محو تو شد اندیشه حرمانش نیست
دل به حسن تو مقید شد و جاوید بماند
که ز فکر تو برون آمدن آسانش نیست
تا به کی فکر توان کرد و سخن تازه نوشت
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸
تو را به کعبه مرا کار با دل افتادست
به کعبه بتکده من مقابل افتادست
صدای بی جرس ار بشنوی غریب مدان
که روح ماست به دنبال محمل افتادست
سپند طالع من حرز ان یکاد کنید
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵
بختم این بس که مشتری شده دوست
هرچه خلقم بها نهند نکوست
نشکنم رنگ رخ چو مستسقی
آب هرکس به قدر ظرف سبوست
در بر ارباب ذوق کم بندند
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷
خوی شه عربده جو افتادست
کشته یی بر سو کو افتاده ست
به ادب زی که سرمستان را
بد کمندی به گلو افتادست
بهش از شارع میخانه گذر
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰
بیگانه چون رود به در آشنا رود
آن کس که آشنای تو باشد کجا رود
از خاک بوس کوی تو تا پا کشیده ام
در راه من جدا روم و دل جدا رود
احرام عهد روز ازل، کعبه کوی دوست
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴
چه خوست کاین دل کافر نهاد من دارد
نه مذهب من و نه اعتقاد من دارد
به آب و آتشم از سرکشی نمی سازد
هزار عربده با خاک و باد من دارد
ز تیر ناله فلک را به کین برانگیزد
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷
عالم از عشق در وجود آمد
عشق معمار هست و بود آمد
در بشر کبریای عشق نمود
ملک از عجز در سجود آمد
رد شد از صدر بارگاه شهود
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵
جهان جوان شد و عقد بهار میبندد
بهار پای جهان در نگار میبندد
ز صنع نشو و نما آب و خاک الوان شد
جماد و نامیه خود را به کار میبندد
نکاح باغ و بهارست و دایه بستان
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸
وقت شد سبزه فرش در پیچد
ابر خرگه به یکدگر پیچد
آفتاب از کمین برآرد سر
پنجه ابر باد برپیچد
مسند سبزه نخل بگذارد
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵
ما بید بوستانیم، ما را ثمر نباشد
مردود دوستانیم از ما بتر نباشد
از لب برون نیاید آواز عشقبازان
پرواز مرغ بسمل جز زیر پر نباشد
تاراج دیدگانند آوارگان معشوق
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸
عشقست طلسمی که در و بام ندارد
آن کس که ازو یافت نشان نام ندارد
بس حله الوان به قد عشق بریدند
یک جامه به اندازه اندام ندارد
بادی که وزد وجد کند مست محبت
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹
دل باهوش دم برون ندهد
چشم با دوست نم برون ندهد
درکشد بحرهای غم عاشق
رشحه ای از قلم برون ندهد
دل اسراربین حدیث قدیم
[...]