گنجور

 
نظیری نیشابوری

ناله ما نغمه اهل نوا را گرم ساخت

شوق ما هنگامه این ماجرا را گرم ساخت

زآتش وادی بیفکندیم نعلین از قدم

موسی ما گرم رو گردید و ما را گرم ساخت

در گرفت از بهر خاطر گرمی پروانه موم

شمع مجلس شد که در کاشانه جا را گرم ساخت

گرمی هنگامه گلشن پی آشوب ماست

گل شکفت از ناله بلبل که ما را گرم ساخت

مایه مهر و محبت از رواج افتاده است

صحبت ما، روز بازار وفا را گرم ساخت

کین خسرو گر نبودی ساختی فرهاد کار

طعنه ناموس خوی پادشا را گرم ساخت

هر بن مژگان به چشم خلق قربان کرده است

گریه ما داستان کربلا را گرم ساخت

اعتمادی بر شمیم حله یوسف نداشت

سرمه خاکسترم باد صبا را گرم ساخت

شد به غربت قدر من معلوم بر اهل وطن

گرمی هنگامه مهر آشنا را گرم ساخت

دیدم اشفاق رخت محروم گشتم از لبت

وسعت احسان در استغنا گدا را گرم ساخت

از علو رفعتم معلوم شد حسن قبول

چون مراد دل اجابت شد دعا را گرم ساخت

رشح ابرست این «نظیری » یا صبا یا عطر گل

بلبل از شعر ترت صوت و نوا را گرم ساخت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode