جهان جوان شد و عقد بهار میبندد
بهار پای جهان در نگار میبندد
ز صنع نشو و نما آب و خاک الوان شد
جماد و نامیه خود را به کار میبندد
نکاح باغ و بهارست و دایه بستان
میان نرگس و دستار خار میبندد
چمن ز صوت بلند هزار پندارد
که رنگ لاله و گل برقرار میبندد
ازین حدیقه چو گل، زود بایدش رفتن
کسی که دل به نوای هزار میبندد
مسافران چمن نارسیده در کو چند
شکوفه میرود و شاخ بار میبندد
ز بیثباتی گل بر درخت پنداری
که غنچه بر سر آتش شرار میبندد
گهی که دامن صحرا ز لاله رنگین است
بدان که خون دلش در کنار میبندد
چه عیش سور میسر شود ز دورانی
که عقد نشئه می با خمار میبندد
وصال شمع چه مهلت دهد به پروانه
که موم گردن آتش به تار میبندد
ز دور چرخ چو ماهیست نان به گردابم
که طعمه بر رسن تابدار میبندد
متاع بخت «نظیری» نیافت در غربت
امید بار به عزم دیار میبندد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز شکوه گر لبم آن گلعذار میبندد
که ره به گریهٔ بیاختیار میبندد؟
اگر تو در نگشایی به روی من از ناز
به آه من که در این حصار میبندد؟
درین ریاض دل جمع غنچهای دارد
[...]
دلی نسیم به عید بهار می بندد
که پای خود به حنای غبار می بندد
جنون که هیچ ندارد به عقل ویرانی
در خرابه ندانم چکار می بندد
یکی است دوزخ کین و حصار صافدلی
[...]
که طرف از این فلک فتنه بار می بندد
که یک گره چو گشاید هزار می بندد
هوا به روی گل و لاله رنگ می ریزد
بهار پای چمن را نگار می بندد
چمن شکوفهٔ دستار بر سر هر شاخ
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.