گنجور

 
نظیری نیشابوری

ای از کرم نریخته خون سبیل را

وز لطف عید کرده عزای خلیل را

در ملک مصر یوسف کنعان به یاد تو

دریای نیل ساخته چشم کحیل را

گویی به غیر واسطه در گوش خاکیی

رازی کز آن خبر نبود جبرئیل را

داده به کنج فقر نشان جنت النعیم

کرده سبیل مشت گدا سلسبیل را

پل بسته حرز مهر تو بر معبر کلیم

ای کرده باد قهر تو خون رود نیل را

هر فرد گشته حاکم این ملک غیر تو

ناکرده گرم جا، زده کوس رحیل را

درویش و پادشه به وجود تا قایلند

خرسند کرده یی تو عزیز و ذلیل را

بفزوده بر رسوم مقدر به حسن سعی

وز معصیت نکاسته رزق کفیل را

هیچیم گر تو بازستانی متاع خویش

دارد دو عالم از تو کثیر و قلیل را

قائل به عجز کشت ثنای تو هر که گفت

در هستی تو ره نبود قال و قیل را

در تو به اجتهاد نظر کی توان رسید

صد شبهه در ره است قیاس و دلیل را

توحید حق بیان «نظیری » بلند ساخت

برتر نهید پایه عرش جلیل را

 
 
 
صائب تبریزی

در کوی عشق ره نبود جبرئیل را

پی کرده است تیزی این ره دلیل را

بخت سیه گلیم ندارد غم گزند

حاجت به نیل نیست رخ رود نیل را

خورشید و مه مرا نتواند ز راه برد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
فیاض لاهیجی

کم گیر بهر حادثه عقل کفیل را

بستن به مشت خس نتوان رود نیل را

چشم امید داشتن از اهل روزگار

باشد طبیب درد نمودن علیل را

بال مگس ندارم و بر خویش بسته‌ام

[...]

سیدای نسفی

خال لبت نشانده در آتش خلیل را

زلف تو بسته بال و پر جبرئیل را

ارباب حرص اهل طعم را خورد به چشم

باشد حلال خون گدایان بخیل را

سیلاب گریه کوه گنه را برد ز جا

[...]

حزین لاهیجی

بنگر به رشحهٔ قلمم سلسبیل را

مدّ کرم مگو رگ ابر بخیل را

در سینه ای که عشق تو آتش فروز اوست

دارم شکفته، باغ و بهار خلیل را

تیغت زبان نمی کشد ارسرخ رو نیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه