مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶
تن به مهر تو دل ز جان برداشت
جان امید از همه جهان برداشت
پاسبان صبر بود بر در دل
دزد غم ساز پاسبان برداشت
عافیت وقتی ار چه قاعده بود
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶
هر دیده که در تو نیک نظر کردست
دل را ز هزار غم خبر کردست
گم شد ز میان دلی که یک ساعت
با هجر تو دست در کم کردست
در خون جگر همی کشد دامن
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳
گیتی سر نوبهار دارد
عالم رخ چون نگار دارد
تا خوشی باغ برقرارست
بلبل دل بی قرار دارد
گر لاله سیه دل است شاید
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴
با دل بسی گفتم که یار از عهد و پیمان بگذرد
فرمان من کن جان مکن کان بت ز فرمان بگذرد
جولان زد اندر کوی او با حلقه گیسوی او
دیدم که مسکین سوی او از مه به جولان بگذرد
جان خواست از من بی بها حالی ز تن کردم جدا
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
چون تو از غم ندیده ای خواری
از غم ما کجا خبر داری؟
خفته ای خوش چو بخت من همه شب
تو چه دانی ز رنج بیداری؟
فارغی نیک دانم از کارم
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱
گره مشگ بر سمن چه زنی؟
لشکر زنگ بر ختن چه زنی؟
چون تو گویی که جان نفس نزنم
من چو گویم که بوسه تن چه زنی؟
چون ز لعل تو بوسه از طلبم
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۶
گرچه ز اندوه جهان بر دل ما صد گره است
چاره عیش بسازیم که هم عیش به است
می خوریم از سر آزادی و دانیم که می
خوش کند حالت هر دل که ز غم پر گره است
پس ازین عشوه گردون به یکی جو نخرم
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۱۲
در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست
در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست
بر خوانچه این سبز فلک خود همه قرصی است
و آن هم ز پی گرسنه چشمان چو ما نیست
آسایش و سیمرغ دو نام است که معنیش
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۴۰
چه وقت موی سیپدست روز برنایی
چه روز زحمت پیری است وقت زیبایی
مرا که اول عهد جوانی امروزست
شبم چو روز همی گردد اینت رسوایی!
رواست کز پی موی سیاه دل تنگم
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶
ای فرشته صفتی کز سر تعظیم و جلال
زیر ران شدست ابلق شام و سحرت
معنی بکر به دور تو چو نی سر بفراشت
از چه از همدمی لفظ خوش چون شکرت؟
بر سر آمد ز جهان ذات تو چون موی و مباد
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۲
خدایگانا! معلوم رای روشن تست
خلوص بندگی و شرط نیک خواهی من
من آن کسم که مرا آن محل و مرتبه نیست
که کار ملک نکو گردد از تباهی من
من آن گدای سخن پیشه ام که وقت سخن
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۲۲
نسیم الصبا قادم اذ تبسم
فقدم و قل للصبا خیر مقدم
فنیرو زنا زاده الله قدرا
اتانا باو فی نعیم و انعم
زهی روز شادی و نوروز خرم
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۳۱
قم هات با عز الملح
صرفا سلافا فی القدح
کز باده می زاید فرح
در سینه غمگین من
من رقدة السکر انتبه
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۴۵
غرب الشمس والهوی سکنی
و سهیل بدا من الیمن
این این الکؤوس مترعة
هاتها هاتها و لاتهن
لشکر شب رسید تن چه زنی؟
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۵۰
مکانک فی الوری اعلی المکان
و شأنک قد تفوق کل شان
ایا خورشید را رأی تو ثانی!
ز اقران قرون، صاحبقرانی
فنجمک طالع فی المجد جدا
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۵۱
اتی النیروز یا ظل الاله
و من بجلاله الدنیا تباهی
و من خضعت له الافلاک طرا
خضوعا فی الاوامر والنواهی
زهی بر تو جهانداری و شاهی
[...]