در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست
در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست
بر خوانچه این سبز فلک خود همه قرصی است
و آن هم ز پی گرسنه چشمان چو ما نیست
آسایش و سیمرغ دو نام است که معنیش
یا هست و در ادراک نمی آید و یا نیست
کمتر بود از یکنفس امید فراغت
گر هست ترا حاصل بالله که مرا نیست
روی دل ازین شاهد بد مهر بگردان
کانجا که جمالست نشانی ز وفا نیست
زین عالم خونخواره دلی خون ز تغابن
دانم که کرا هست ندانم که کرا نیست؟
پایی و سری نیست به زیر فلک دون
گر دست فلک همچو فلک بی سر و پا نیست
کس نوش نکردست ز خمخانه دوران
یک جام صفا کاخر او درد جفا نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به ناامیدی و بیوفایی در زندگی اشاره میکند. او به این نکته اشاره دارد که در دنیای امروز، وفا و صداقت وجود ندارد و همه چیز در حال نابودی و بحران است. او از آسایش و خوشبختی دو نام میبرد که یا وجود ندارند یا درک نمیشوند. شاعر همچنین به دوری از زیبایی و محبت اشاره کرده و میگوید که در این دنیا هیچ چیز که ارزش وفاداری داشته باشد وجود ندارد. او به ناامیدی خود از دستیابی به آرامش و خوشی در زندگی اعتراف میکند و در نهایت به دنیا و دردهایی که به آن گرفتار است، دلسرد است.
هوش مصنوعی: در باغ زندگی، دیگر نسیمی از وفاداری وجود ندارد و در آسمان، هیچ نشانهای از شرم و حیا دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: آسمان سبز رنگ، همچون سفرهای است که در آن فقط لقمههایی قرار دارد و این لقمهها فقط برای افرادی آماده شدهاند که به دنبال سیر شدن هستند، نه برای کسانی چون ما که در جستجوی چیزهای بیشتر هستیم.
هوش مصنوعی: آسایش و سیمرغ دو واژه هستند که ممکن است ارزش واقعی آنها برای ما قابل درک نباشد یا اصلاً وجود نداشته باشند.
هوش مصنوعی: امید به آرامش کمتر از یک نفس است، اگر تو این را به دست آوردهای، پس به خدا سوگند که من چنین چیزی ندارم.
هوش مصنوعی: از دل خود نسبت به این معشوق بدجنس دوری کن، زیرا جایی که زیبایی او وجود دارد، نشانهای از وفا و صداقت نیست.
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از جنگ و کینه است، من به خوبی میدانم که دل کسی دچار اندوه و غم است، اما نمیدانم که چه کسی در این درد شریک است و چه کسی نیست.
هوش مصنوعی: هیچ تأثیری از سرنوشت بد و نادانی که در جهان پایین وجود دارد، بر تو نیست؛ زیرا اگر سرنوشت مانند آسمان باشد، همواره در نبودن سر و پا است و به ما آسیب نمیزند.
هوش مصنوعی: هیچکس از خمخانهی زندگی جرعهای از شادی نچشیده، زیرا که در نهایت، او درد و رنجی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن را که ز عشق تو بلا نیست بلا نیست
آن را که ز هجر تو فنا نیست فنا نیست
سه بوسه همی خواهم منعم مکن ای دوست
تو صوفیی و منع به نزد تو روا نیست
از مرگ حذر کردن دو وقت روا نیست
روزی که قضا باشد و روزی که قضا نیست
در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست
در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست
بر خوانچه مینای فلک خود همه قرص است
و آن هم زپی گرسنه چشمان چوما نیست
پنهای فلک حبر ندارد که به تحقیق
[...]
موجود حقیقی بجز از ذات خدا نیست
مائیم صفات و صفت از ذات جدانیست
هر جا که تو انگشت نهی آیت حق است
زان نیست معین که کجا هست و کجا نیست
بیمار غمت را به جز از صبر دوا نیست
صبرست دوای من و دردا که مرا نیست
از هیچ طرف راه ندارم که ز زلفت
بر هیچ طرف نیست که دامی ز بلا نیست
عشق است میان دل و جان من و بی عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.