گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

گرچه ز اندوه جهان بر دل ما صد گره است

چاره عیش بسازیم که هم عیش به است

می خوریم از سر آزادی و دانیم که می

خوش کند حالت هر دل که ز غم پر گره است

پس ازین عشوه گردون به یکی جو نخرم

که همه آفت ما زین فلک عشوه ده است

غم و شادی بر ما نرد گرو می بازند

شادی از غم ببرد زود که شادی فره است

پیش عاقل سپر از عشرت و عیش اولیتر

خاصه اکنون که کمانهای حوادث به زه است

با زمانه نتوان برد ستیز از چه از آن؟

که زمانه چو ببینی خس و خیره سته است

ناله چنگ و می صافی و زلف چو زره

چاره این غم درهم شده همچون زره است

به بد و نیک جهان خرم و غمگین نشود

مگر آن کس که برو حال جهان مشتبه است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مجیرالدین بیلقانی

پهلوان کز همه شاهان به هنر روزبه است

تیغش انصاف ستان فلک عشوه ده است

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مجیرالدین بیلقانی
آشفتهٔ شیرازی

آنچه در مذهب رندان طریقت گنه است

میگساری نه که آزار دل مرد ره است

خوردن خون رزان را تو گنه میدانی

خوردن خون کسن هیچ نگوئی گنه است

لافد از جامه و عمامه اسپید از شخی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه