گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

گیتی سر نوبهار دارد

عالم رخ چون نگار دارد

تا خوشی باغ برقرارست

بلبل دل بی قرار دارد

گر لاله سیه دل است شاید

کاندوه فراق یار دارد

سر بر زانو بنفشه زانست

کو خود دل سوگوار دارد

اکنون که چمن ز تازه رویی

گل بر کف و در کنار دارد

سرگشته روزگار بهتر

هر کو غم روزگار دارد

آباد بر آن که جای عشرت

در حضرت شهریار دارد

شه زاده و شاه پهلوان کو

تیغ ظفر آبدار دارد

 
 
 
مسعود سعد سلمان

ای آن که فلک نصرت الهی

بر کنیت و نامت نثار دارد

هر چیز که گیتی بدان بنازد

از همت تو مستعار دارد

از عدل تو دین سرفراز گردد

[...]

عطار

دل درد تو یادگار دارد

جان عشق تو غمگسار دارد

تا عشق تو در میان جان است

جان از دو جهان کنار دارد

تا خورد دلم شراب عشقت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه