سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
در فصل غیر یافته ام من وصال را
یارب مباد فاصله این اتصال را
در خلوتی که بار نداری تو هم در او
اول ببند با مژه راه خیال را
منمای چین جبهه به روی چو آفتاب
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
انگشت تعرض نرسیده سخنم را
آسیب خزان راه ندیده چمنم را
از بسکه لطیف است مرا ذایقه در کام
چون زهر کند حرف مکرر دهنم را
ای شیخ نگه دار ز هم صحبتی ام دل
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶
هر که دارد دل چون آینه سیمای تو را
می کند خوب ز چشم تو تماشای تو را
رم نکردی ز من و رام کسی هم نشدی
آفرین باد دل و دیدهٔ بینای تو را
دایماً چشم تو انداز رمیدن دارد
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶
شد عمرها که از نظر افتاده خواب ما
رنگ پریده می شکند آب و تاب ما
پیچیده است حلقهٔ زلفش بر آن میان
گویا ز ماه بسته کمر آفتاب ما
آمد رقیب و باده کشید و خبر کشید
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸
ما را اگرچه [خوار] نمود افتقار ما
آن است بیشتر سبب افتخار ما
داریم اشک سرخ و رخ زرد از غمش
در یک چمن نشسته خزان و بهار ما
از هر دو کون مهر تو کردیم اختیار
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱
در میان ما و او شد حسن بی پروا نقاب
تابش خورشید بر خورشید شد پیدا نقاب
روز محشر روی او از هیچ کس پوشیده نیست
می شود خجلت به چشم عاصیان فردا نقاب
آسمان در فکر دیدارش سراپا دیده شد
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲
باده نوشی و غزلخوانی دیوانه بجاست
خنده گر نیست بجا گریهٔ مستانه بجاست
آدمی را به جهان کلبهٔ تن معمور است
تا ستون نفس و آه در این خانه بجاست
آسمان در حرکت از اثر یک جام است
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳
دارم بتی و سجده اش ای دل نهانی بهتر است
از هر چه گویم خوبتر وز هر چه دانی بهتر است
آن قد خرامان گر شود کامم همه حاصل شود
مشهور باشد این سخن فتح آسمانی بهتر است
در صحبت اهل سخن چون گل تمامی گوش شو
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶
عاشقان را در جهان فکر و خیال دیگر است
غیر تکمیل خود ایشان را کمال دیگر است
ماهرویان جهان مانند یارم نیستند
دلبر ما را جمال خط و خال دیگر است
فتوی پیر خرابات است باید گوش کرد
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹
در خرابات مغانم جا بس است
از دو عالم ساغر و مینا بس است
کیست آرد طاقت نظاره اش
یک نگاه او به عالم ها بس است
شاهد همت بلندی های ما
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵
آن را که هوای رخ خوب تو تولاست
کفر است ورا مذهب و اسلام تبراست
با آن که مرا دیدهٔ امید به بالاست
چشمم به امید رخ زیبای تو بیناست
بی خواهش ما هر چه رسد از تو حلال است
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹
صافیدلی چو آینه در این زمان کم است
ور هست همچو آب روان در پی هم است
نبود عجب که منت آسودگی کشم
زخم صحیح ناشده در زیر مرهم است
آیینه از تراش و خراش است پرضیا
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰
آن آفرین جهان که نگهدار عالم است
هر دلبر زمانه هم اغیار عالم است
چشمی که وا ز کثرت غفلت نمی شود
تا روز حشر دیدهٔ پندار عالم است
نازم به آن بتی که به هر پا گذاشتن
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴
جولانگه معنی دل هشیار نعیم است
فیض سحر از دیدهٔ بیدار نعیم است
بسته است بلاغت کمر و دست، فصاحت
در بندگی نطق گهربار نعیم است
جنت ز تجلای جمال است منور
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹
گردون مروتی به فقیران نداشته است
این تیره کاسه، طاقت مهمان نداشته است
شوری که در محیط دلم موج می زند
نوح نبی ندیده و طوفان نداشته است
بوی گلاب شرم نمی آید از خویش
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶
چشم او در بردن دل بی گناه افتاده است
دلربایی شیوهٔ چشم سیاه افتاده است
با گلت مانند سازد یا به خورشید و قمر
در میان این سه، دل در اشتباه افتاده است
می شود نیلوفر آن رخساره گاهی از نسیم
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸
امروز که نوبهار معنی است
دل بلبل گلعذار معنی است
معنی ز دو عالم است بیرون
خوشحال کسی که یار معنی است
در عالم غیب، باز فکرم
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰
نگشت کار ز بخت سیاهتاب، درست
چو زلف شد همه کارم به پیچ و تاب درست
زگریه مردم چشم مرا زیانی نیست
ز دست موج نشد خانهٔ حباب درست
چرا به سلسلهٔ زلف خود ننازد او
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱
نشئهٔ آب حیات از لعل شکرکام اوست
هر دو عالم را فصاحت بستهٔ دشنام اوست
آفتاب از پرتو عکسش نشانی می دهد
ساغر سرشار معنی، جرعه سنج جام اوست
خویش را همرنگ زلفش گفت و عنبر شد خجل
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵
می از انگور شد میخانه از کیست؟
بت از کافر بود بتخانه از کیست؟
روی از جا به هر آواز پایی
اگر دانی که این افسانه از کیست
ز مجنون کی گریزد طفل وحشی
[...]