جز راه قلندر و خرابات مپوی

جز باده و جز سماع و جز یار مجوی

پر کن قدح شراب و در پیش سبوی

می نوش کن ای نگار و بیهوده مگوی

فضل یحیاست بر ضعیف و قوی

فضل یحیای صاعد هروی

پادشاه قضات و خواجهٔ شرع

که چو صدرست و دیگران چو روی

از صعود حیات و فضل دلش

[...]

ای سنایی به گرد شرک مپوی

آنچه گوید مگوی عقل مگوی

خنصر وسطی این دو انگشت است

هر دو از بهر نفس در تک و پوی

از زمانه اگر امان جویی

[...]

صبحدمان مست برآمد ز کوی

زلف پژولیده و ناشسته روی

ز آن رخ ناشستهٔ چون آفتاب

صبح ز تشویر همی کند روی

از پی نظارهٔ آن شوخ چشم

[...]

حال فلک را مجوی سیر ملک را مگوی

سلک جواهی مگیر بر ره معنی بپوی

چند، بی او به‌کعبه درتک و پوی

در خرابات آی و او را جوی

محرم راز حضرت نبوی

عاشق نور روی مصطفوی

چونکه بر تافتی زدعوی روی

خیز و آب حیات معنی جوی

زین سپس در ره طریقت پوی

گر سخن گویی از حقیقت گوی

یوسفی دیده‌اند زیبا روی

شاهدی دیده‌اند نیکوخوی

رهروی‌، روسخن زمنزل گوی

همره و همنشین مقبل جوی

دیگری اوفتاده در تک و پوی

لیس فی جبتی سوی الله‌، گوی

به زبان قال و قیل عشق مگوی

خیز و دل را به آب صدق بشوی

بر در این و آن به هرزه مپوی

وز در خلق آبروی مجوی

بیش از این در ره مجاز مپوی

صفت زلف و خط و خال مگوی

ازپی هر خسیس مدح مگوی

وز در هر بخیل صله مجوی

چون در آید بلا، مگردان روی

روی درحق کن و «‌رضینا» گوی

چون ترا عافیت نماید روی

پس از آن بر طریق آز،مپوی

چون تو از آرزو بتابی روی

آرزو در پی‌ات کند تک و پوی

هر یکی همچو دیو درتگ و پوی

همه دور از خدا و دنیا جوی