گنجور

 
۱
۲
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

ترا باری چو من گر یار باید

ازین به مر مرا تیمار باید

اگر بیمار باشد ور نباشد

مر این دل را یکی دلدار باید

اگر ممکن نباشد وصل باری

[...]

۱۵ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

هر کرا در دل بود بازار یار

عمر و جان و دل کند در کار یار

خاصه آن بی دل که چون من یک زمان

بر زمین نشکیبد از دیدار یار

کبک را بین تا چگونه شد خجل

[...]

۱۵ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

غریبیم چون حسنت ای خوش‌پسر

یکی از سر لطف بر ما نگر

سفر داد ما را چو تو تحفه‌ای

زهی ما بر تو غلام سفر

نظرمان مباد از خدای ار به تو

[...]

۱۵ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

چون سخنگویی از آن لب لطف باری ای پسر

پس به شوخی لب چرا خاموش داری ای پسر

در ره عشق تو ما را یار و مونس گفت تست

زان بگفتی از تو می‌خواهم یاری ای پسر

دیر زی در شادکامی کز اثرهای لطیف

[...]

۱۵ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹

 

ای بس قدح درد که کردست دلم نوش

دور از لب و دندان شما بی خبران دوش

گه بوسه همی داد بر آن درد لب و چشم

گه رقص همی کرد بر آن حال دل و هوش

گه عقل همی گفت که ای طبع تو کم نال

[...]

۱۵ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

بستهٔ یار قلندر مانده‌ام

زان دو چشمش مست و کافر مانده‌ام

تا همه رویست یارم همچو گل

من همه دیده چو عبهر مانده‌ام

بر دم مار آمدم ناگاه پای

[...]

۱۵ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰

 

خنده گریند همی لاف‌زنان بر در تو

گریه خندند همی سوختگان در بر تو

دل آن روح گسسته که ندارد دل تو

سر آن حور بریده که ندارد سر تو

گاه دشنام زدن طاقچهٔ گوش مرا

[...]

۱۵ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۹

 

ای گشته ز تابش صفای تو

آیینهٔ روی ما قفای تو

بادست به دست آب و آتش را

با صفوت و نور خاک پای تو

با تو چه کند رقیب تاریکت

[...]

۱۵ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۴

 

ساقیا مستان خواب‌آلوده را آواز ده

روز را از روی خویش و سوز ایشان ساز ده

غمزه‌ها سر تیز دار و طره‌ها سر پست کن

رمزها سرگرم گوی و بوسها سرباز ده

سرخ روی ناز را چون گل اسیر خار کن

[...]

۱۵ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲

 

کسی کاندر صف گبران به بت‌خانه کمر بندد

برابر کی بود با آن که دل در خیر و شر بندد‌؟

ز دی هرگز نیارد یاد و از فردا ندارد غم

دل اندر دلفریب نقد و اندر ما حضر بندد

کسی کو را عیان باید خبر پیش مجال آید

[...]

۱۵ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - در دل نبستن به مهر دنیا

 

مسلمانان سرای عمر، در گیتی دو در دارد

که خاص و عام و نیک و بد بدین هر دو گذر دارد

دو در دارد: حیات و مرگ کاندر اوّل و آخر

یکی قفل از قضا دارد، یکی بند از قَدَر دارد

چو هنگام بقا باشد، قضا این قفل بگشاید

[...]

۱۵ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۴

 

ای حریفان ما نه زین دستیم دستی برنهید

باده‌مان خوشتر دهید و نقلمان خوشتر نهید

بام ما دیگر زنید و شام ما دیگر پزید

نام ما دیگر کنید و دام ما دیگر نهید

هر کسی را جام او با جان او یکسان کنید

[...]

۱۵ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۶ - در موعظه و نصیحت ابنای زمان

 

کجایی ای همه هوشت به سوی طبل و علم

چرا نباری بر رخ ز دیده آب ندم

چرا غرور دهی تنت را به مال و به ملک

چرا فروشی دین را به ساز و اسب و درم

تمام شد که ترا خواجگی لقب دادند

[...]

۱۵ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۹

 

خیز تا از روی مستی بیخ هستی بر کنیم

نقش دانش را فرو شوییم و آتش در زنیم

همچو خد و خوی خوبان پرده‌ها را بردریم

همچو زلف ماهرویان توبه‌ها را بشکنیم

همچو عیاران همی ریزیم اندر جام جان

[...]

۱۵ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۰

 

تا کی دم از علایق و طبع فلک زنیم

تا کی مثل ز جوهر دیو و ملک زنیم

تا کی غم امام و خلیفهٔ جهان خوریم

تا کی دم از علی و عتیق و فلک زنیم

دوریم از سماع و قرینیم با صداع

[...]

۱۵ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۱

 

خیز تا خود ز عقل باز کنیم

در میدان عشق باز کنیم

یوسف چاه را به دولت دوست

در چه صد هزار باز کنیم

در قمار وقار بنشینیم

[...]

۱۵ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۶ - در نعت رسول اکرم (ص)

 

ای گزیده مر ترا از خلق رب‌العالمین

آفرین گوید همی بر جان پاکت آفرین

از برای اینکه ماه و آفتابت چاکرند

می طواف آرد شب و روز آسمان گرد زمین

خال تو بس با کمال و فضل تو بس با جمال

[...]

۱۵ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۳ - در مدح بهرامشاه

 

گرد رخت صف زده لشکر دیو و پری

ملک سلیمان تراست گم مکن انگشتری

پردهٔ خوبی بساز امشب و بیرون خرام

زهرهٔ زهره بسوز زان رخ چون مشتری

از پی موی تو شد بر سر کوی خرد

[...]

۱۵ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱ - قصیده

 

ذات رومی محرم آمد پاک دل کرباس را

امتحان واجب نیامد سفتن الماس را

تو کمان راستی را بشکنی در زیر زه

تیر مقصود تو کی بیند رخ برجاس را

موج دریا کی رسد در اوج صحرای خضر

[...]

۱۵ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲ - در مدح نظامی

 

ای که چون اندر بنان آری قصب هنگام نظم

صدر چرخ ثانی از فضل تو پندارم قصب

کوکب معنی تو در سیر آوری بر چرخ طبع

وانگه از نوک قصب روز اندر آمیزی به شب

در یکی بیتت معانی روشنی دارد چنانک

[...]

۱۵ بیت
سنایی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۳۸