بستهٔ یار قلندر ماندهام
زان دو چشمش مست و کافر ماندهام
تا همه رویست یارم همچو گل
من همه دیده چو عبهر ماندهام
بر دم مار آمدم ناگاه پای
زان چو کژدم دست بر سر ماندهام
در هوای عشق و بند زلف او
هم معطل هم معطر ماندهام
بر امید آن دوتا مشکین رسن
پای تا سر همچو چنبر ماندهام
چنگ در زنجیر زلفینش زدم
لاجرم چون حلقه بر در ماندهام
دورم از تو تا به روزی چشم و دل
در میان آب و آذر ماندهام
از خیال او و اشک خود مقیم
دیده در خورشید و اختر ماندهام
هم ز چشمت وز دلت کز چشم و دل
اندر آبان و در آذر ماندهام
دخل و خرج روز شب را در میان
در سیه رویی چو دفتر ماندهام
افسری ننهاد ز آتش بر سرم
تا چنین نی خشک و نی تر ماندهام
سالها شد تا از آن آتش چو شمع
مرده فرق و زنده افسر ماندهام
مفلس و مخلص منم زیرا مرا
دل نماند و من ز دلبر ماندهام
عیسی اندر آسمان خر با زمین
من نه با عیسی نه با خر ماندهام
بی منست او تا سنایی با منست
با سنایی زین قبل درماندهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف حال و روز عاشقانه شاعر است که به شدت در عشق یار خود غرق شده و از دلتنگی و یاد او رنج میکشد. شاعر از احساسات و وضعیت روحی خود میگوید که به مانند زنجیری به عشق یار وابسته است و در میان درد و خوشیهای زندگی معطل مانده است. او از رویایی که با یار دارد صحبت میکند و میگوید که از عشق و زیبایی او محصور شده است، تا جایی که زندگیاش به یک دفتر سیاه تبدیل شده و هیچ امیدی به تغییرات ندارد. شاعر در آخر به این احساس میرسد که هیچ چیز نمیتواند او را از عشقش جدا کند و در این بین، نه تنها با دیگران بلکه حتی با خود نیز در تضاد و انزوای عمیق است.
هوش مصنوعی: من به خاطر نگاههای جادوگرانه و مسحورکنندهٔ یار، به شدت دچار سرگردانی و بیداری شدهام و از آن چشمها به قدری شگفتزدهام که احساس میکنم دچار کفر و disbelief شدهام.
هوش مصنوعی: هر زمان که یارم در کنارم است و رویش را میبینم، مانند گلی شاد و سرزنده میشوم، اما وقتی او دور است، همچون آبی شفاف و بیجان میمانم.
هوش مصنوعی: به ناگاه خود را در موقعیتی خطرناک یافتم، جایی که ناپایدار و آسیبپذیر بودم، و احساس میکنم در نقطهای بسیار خطرناک گیر کردهام.
هوش مصنوعی: در جوی و حال عشق و زیبایی موهای او، هم در انتظار هستم و هم در عطر و بوی خوش آن غرق شدهام.
هوش مصنوعی: من به امید آن دو دختری که موهای سیاه و زیبایی دارند، خود را به طور کامل شبیه به یک حلقه درآوردهام و در این حالت ماندهام.
هوش مصنوعی: من به زلفهای او چنگ زدم و حالا به خاطر این عشق به جای آنکه به او برسم، مانند حلقهای که بر در باقی مانده، در انتظار و دربند هستم.
هوش مصنوعی: من از تو دور هستم و تا وقتی که به تو برسم، چشم و دلم بین آب و آتش گرفتار شدهاند.
هوش مصنوعی: من در پی تصور او و اشکهای خود، چنان محو شدهام که در برابر خورشید و ستارهها ایستادهام.
هوش مصنوعی: از نگاه و احساس تو، در پاییز و زمستان به خاطر تو گرفتار و سردرگم ماندهام.
هوش مصنوعی: من در روز و شب، حساب دخل و خرج را میکنم و در میان این مشکلات و غمها مانند دفتری تاریک و پر از نوشتهها ماندهام.
هوش مصنوعی: نه کسی به خاطر آتش از من محافظت کرد و نه من تند و خشک شدم، نه نرم و تازه ماندهام؛ در این وضعیت بلاتکلیفی قرار دارم.
هوش مصنوعی: سالهاست که از آن آتش، بهمانند شمعی خاموش، دور ماندهام و در عوض فرق و زندگیام را به یادگار گذاشتهام.
هوش مصنوعی: من بیچاره و خالص هستم زیرا دیگر دلم برای هیچ چیز نمیتپد و فقط به معشوق فکر میکنم.
هوش مصنوعی: من نه با عیسی در آسمان هستم و نه با خر روی زمین، بلکه در حالت سردرگمی و بلاتکلیفی به سر میبرم.
هوش مصنوعی: او بیمن است، اما همچنان با سنایی در ارتباط است. من از قبل در این وضعیت درماندهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یا رسول الله بس درماندهام
باد در کف ، خاک بر سر ماندهام
عاشقم بیچاره ام درمانده ام
بی دل و بی دین ز دلبر مانده ام
عاشقی با خواب و خور ناید درست
لاجرم بی خواب و بی خور مانده ام
تا چو جام می ز دستم رفته ای
[...]
من یکی در کار خود درمانده ام
پای در گل دست در سر مانده ام
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.