گنجور

 
۱۹۴۱

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۰

 

برو ای غم خبری از دل آواره بیار

آن چه در این سفر اندوخته یکباره بیار

من ز داروی اجل چاره دل یافته ام ...

عرفی
 
۱۹۴۲

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۰

 

... رمید صبح طرب دل منه به یک دم عیش

رسید بخت سفر کرده فرش خواب انداز

گرت هواست که با عشق هم پیاله شوی ...

عرفی
 
۱۹۴۳

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۰

 

از سفر می آیی و تاراج عزت کرده ای

کاروان حسن یوسف نیز غارت کرده ای ...

عرفی
 
۱۹۴۴

عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۶۸

 

صحرای هوس خار تمنا خیز است

زین ره به سفر مرو که غوغا خیز است

این بادیه کفر تو سودا کردی ...

عرفی
 
۱۹۴۵

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱۱ - در وصف کشمیر

 

... تا نگهت گل مایه صد درد سرآید

هر گه که بعزم سفر از شوق تو عرفی

آید بوداع وی و با چشم تر آید ...

عرفی
 
۱۹۴۶

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۴۳ - چیستان در وصف شمع

 

... داده پیوند تار و پود کفن

تا ارادی بود جفای سفر

تا طبیعی بود هوای وطن

وطنم آستان جاه تو باد

تا نکرده است جان سفر ز بدن

خاطرش بحر فیض را معبر ...

عرفی
 
۱۹۴۷

عرفی » مثنویات » شمارهٔ ۷ - معراج

 

... سایه جاهش چو بمیزان فتاد

در سفر تحت ثری رو نهاد

نیش ستم در دل عقرب شکست ...

عرفی
 
۱۹۴۸

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۳ - ستایش

 

... ز صد علامتم اقبال در مظان انداخت

فلک که در سفر ازرخش او جدا نشدی

همان بگردش معهود اوعنان انداخت ...

عرفی
 
۱۹۴۹

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۰

 

یادم چو از آن عزم سفر می آید

بر من همه خوشدلی بسر می آید ...

میرداماد
 
۱۹۵۰

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۶

 

... این کار مرا فتاده کز جور جهان

نه رای اقامت است و نه رای سفر

میرداماد
 
۱۹۵۱

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۹

 

... تا چند ازین قفس به آن یک رفتن

یکباره سفر به عالم بالا کن

میرداماد
 
۱۹۵۲

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۵

 

ای دل نشدی تا به ره عشق آگاه

بیهوده منه در این سفر پای به راه

هشیار به راه عشق شلتاق مکن ...

میرداماد
 
۱۹۵۳

امیر پازواری » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۳۵

 

غلیون خارهکن گوهر به مثل شکر

شه دل ره به تو دمه من شومه سفر

گهر گله دیم نکن خیال دیگر ...

امیر پازواری
 
۱۹۵۴

امیر پازواری » دیوان اشعار » ده و بیشتر از ده‌بیتی‌ها » شمارهٔ ۶

 

... بو اتا پیغوم دارمه اون دل کهویی

دل میل سفر کنه مه جان ره کویی

دس گل چین میل کنه شه یار رویی ...

امیر پازواری
 
۱۹۵۵

نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

... نفس را جلوه آه جگر بخش

نظر را سوی خود راه سفر بخش

بجز عشق ار همه وحی است و اعجاز ...

نوعی خبوشانی
 
۱۹۵۶

نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۸ - ادامه

 

... که بیخود گشت و باز آمد به هوشش

سخن از لب سفر ناکرده تا گوش

جوابش چاره جویی بود و خاموش ...

نوعی خبوشانی
 
۱۹۵۷

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

... ما ناله فروشان جرس محمل دردیم

جز ناله کسی نیست رفیق سفر ما

ما مرغ بهشتیم و ز پرواز نیفتیم ...

فصیحی هروی
 
۱۹۵۸

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

... بس طرفه شبی بود و قیامت سحری داشت

شد جزم به عزم سفر عشق فصیحی

هر چند که در هر قدم آن ره خطری داشت

فصیحی هروی
 
۱۹۵۹

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

... ما نهان از نفس این زمزمه با نی کردیم

در زه خود سفر دور تو تا آینه است

تو چه دانی که چه سان بادیه ها طی کردیم ...

فصیحی هروی
 
۱۹۶۰

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

... هر درد را به حسرت دردی دوا کنیم

داغیم و کار ما سفر ملک سینه هاست

تا خویش را به چاک غمی آشنا کنیم ...

فصیحی هروی
 
 
۱
۹۶
۹۷
۹۸
۹۹
۱۰۰
۱۸۱