گنجور

 
فصیحی هروی

عشق کرم آموز در‌آمد ز در ما

صد قافله غم ریخت ز دل بر جگر ما

کاهل نظری بین که به صد جذب تجلی

هرگز نرسد تا سر مژگان نظر ما

ما ناله ‌فروشان جرس محمل دردیم

جز ناله کسی نیست رفیق سفر ما

ما مرغ بهشتیم و ز پرواز نیفتیم

غم نامه گشایند گر از بال و پر ما

هر جا که بود داغ غمی کاش کند عشق

بر ذمه او فرض طواف جگر ما

ما شعله شمعیم ولی حیف که فردا

جز بر پر پروانه نیابند اثر ما

از ما بجز از ناله خونین اثری نیست

از ناله ما پرس فصیحی خبر ما