... بر عاصیان بی سروپا از طریق لطف

از راه توبه جانب خود رهنما تویی

جرم و گه ز ما و عطا و کرم ز تو ...

... در یک نفس ز آتش دوزخ رها کنی

غیر از تو نیست راه پناهی برای خلق

باید تو روی لطف به احوال ما کنی ...

... ای پدر جان العطش شاه خوبان العطش

در حرم دارد سکینه چشم اندر راه آب

ای شه عالیجناب ...

... آدم به بی تابی عالم در افغان است

بن سعد کافر بسته چشم از راه بدنامی

بنهاده پا در راه کفر و رسم بدنامی

سیراب از آب فرات از کوفی و شامی ...

... من عزیز مصطفایم نور چشم مرتضایم

زاده خیرالنسایم کشته راه خدایم

زینت آغوش حیدر زیب دامان بتولم ...

... من عزیز مصطفایم نور چشم مرتضایم

زاده خیرالنسایم کشته راه خدایم

آن حسینم کز شرف جبریل شد گهواره جنبان ...

... من عزیز مصطفایم نور چشم مرتضایم

زاده خیرالنسایم کشته راه خدایم

سایه لطف الهی مظهر ذات غفورم ...

... من عزیز مصطفایم نور چشم مرتضایم

زاده خیرالنسایم کشته راه خدایم

نیست در روی زمین فرزند پیغمبر بجز من ...

... من عزیز مصطفایم نور چشم مرتضایم

زاده خیرالنسایم کشته راه خدایم

خلق عالم را نباشد هادی و رهبر بجز من ...

... من عزیز مصطفایم نور چشم مرتضایم

زاده خیرالنسایم کشته راه خدایم

نیست در روی زمین فرزند پیغمبر به جز من ...

... من عزیز مصطفایم نور چشم مرتضایم

زاده خیرالنسایم کشته راه خدایم

بهر مهمانی طلب کردند در این سر زمینم ...

... من عزیز مصطفایم نور چشم مرتضایم

زاده خیرالنسایم کشته راه خدایم

قامتم را چون کمان کردید از داغ برادر ...

... من عزیز مصطفایم نور چشم مرتضایم

زاده خیرالنسایم کشته راه خدایم

یا دهیدم راه تا سوی فرنگستان کنم رو

یا کف آب به اطفالم دهید ای قوم بدخو ...

... من عزیز مصطفایم نور چشم مرتضایم

زاده خیرالنسایم کشته راه خدایم

روز و شب صامت به عالم بلبل مرغ عزا شد ...

... من عزیز مصطفایم چشم مرتضایم

زاده خیرالنسایم کشته راه خدایم

زینت آغوش حیدر زیب دامان بتولم ...

... من عزیز مصطفایم نور چشم مرتضایم

زاده خیرالنسایم کشته راه خدایم

آن حسینم کز شرف جبریل شد گهواره جنبان ...

... من عزیز مصطفایم نور چشم مرتضایم

زاده خیرالنسایم کشته راه خدایم

سایه لطف الهی مظهر ذات غفورم ...

... من عزیز مصطفایم نور چشم مرتضایم

زاده خیرالنسایم کشته راه خدایم

بهر مهمانی طلب کردند در این سرزمینم ...

... من عزیز مصطفایم نور چشم مرتضایم

زاده خیرالنسایم کشته راه خدایم

قامتم را چون کمان کردید از داغ برادر ...

... من عزیز مصطفایم نور چشم مرتضایم

زاده خیرالنسایم کشته راه خدایم

یا دهیدم راه تا سوی فرنگستان کنم رو

یا کف آبی به اطفالم دهید ای قوم بدخو ...

... من عزیز مصطفایم نور چشم مرتضایم

زاده خیرالنسایم کشته راه خدایم

روز و شب صامت به عالم بلبلباغ عزا شد ...

... من عزیز مصطفایم نور چشم مرتضایم

زاده خیرالنسایم کشته راه خدایم

... یاران و برادران خود را

در راه خدا فدا نمودی

بیگانه شدی ز اهل عالم ...

... چه زنم گر نزم شعله ز داغ تو جهان را

چه دهم گر ندهم بدرقه راه تو جان را

به کجا می روی ای مونس شام و سحر من ...

... این خسرو عالی نسب حسین است

ای کرده راه کفر و کینه را طی

گشته بهار بی کسان ز تو دی ...

... شد کوکب بختم زبون ای علمدارم

چشم سکینه در حرم ماند اندر راه

از بعد تو دست من از چاره شد کوتاه ...

... شد وضوی طاعتت ای شاه از خون جبین یا امیرالمومنین

تو به راه دادگر اندر وفا جان می دهی جان به جانان می دهی

اهل دنیا رخنه اندازند در دین مبین یا امیرالمومنین ...

... به سرم کن تو گذر

که به راه تو بود موسم مردن نظرم

شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم ...

... از دوستی و عهد و وفای علی اکبر

در راه پدر داد سر و سرور دین شد

احسنت ز صدق و ز صفای علی اکبر ...

... زینب به تن خود ز محن ساخته صد چاک

پیراهن طاقت چون قبای علی اکبر

پیوسته به سینه زند از غصه سکینه ...

... بزن دست توسل بر ولای شبل شیر حق

که شست از دست دست و داد در راه خدا جان را

ابوالفضل که باشد در لقب ماه بنی هاشم ...

... ز بس افکند مرد و مرکب و بس ریخت دست و سر

که توسن کرد گم از فرط کشته راه جولان را

چو زور بازوش را دید خسم اندر صف هیجا

دو اسبه کردطی از ضرب تیغش راه نیران را

صفوف کفر را از هم درید و سوی شط آمد ...

... که دریاب ای برادر این شهید زار و نالان را

در این هنگام رفتن بر سر این کشته راهت

بنه پایی که تا سازم نثار مقدمت جان را ...

چو شاه تشنه جگر راه کارزار گرفت

پی قتال به به کف تیغ آبدار گرفت ...

... کرده ما را دل کباب اندوه جان فرسای تو

چون به راه حق برای شیعیان سر داده ای

ای سر ما شیعیان قربان خاک پای تو ...

... ای هدهد شهر سبا کو حسین من نور عین من

رفت از پی آب حیات خضر راه من

میرسکندر پاسبان پادشاه من ...

... در این زمین پر بلا کو حسین من نور عین من

جان داده در راه وفا کو خلیل الله

قربانی راه خدا کو ذبیح الله

نار اللهم را برده ای سوی قربانگاه ...

ای راه نمای خلق گم شد راهم

افکند کشاکش امل در چاهم ...

... ز آغازش اندیشه آگاه نیست

خرد را به انجام او راه نیست

چه درآفرینش نکو بنگری ...

... بریده چو از چار سو شد امید

جز این راه چاره ندیدم پدید

که آرم به شاه شهید التجا ...

... از ایشان یکی کرد برمن نگاه

که از کوی زی یم بپیمای راه

شنیدم چو این راز زان بی همال ...

... منور شهم دستگیر و ولی است

دلیلم در این راه عبد علی است

کنون بر سخن گستران عجم ...