شمارهٔ ۱۱ - و برای او
ای نام تو زینت زبانها
احوال تو زیب داستانها
پرورده مهد دوش احمد
پیغمبر آخر زمانها
بنمود خدا ترا به جنت
در مرتبه سید جوانها
برپا شده منبر عزایت
از روز ازل در آسمانها
در معرض ابتلای کونین
شد کار تو فوق امتحانها
از سطح زمین به عرش اعظم
پیوسته ز ماتمت فغانها
جان در ره حق فدا نمودی
تا شد به فدایی تو جانها
گریان به تو وحشیان صحرا
تا حشر چه مرغ آشیانها
دارند جهان ز سینهٔ تنگ
بر ناوک ماتمت نشانها
سیلاب غم تو گشت تا حشر
ویران کن جمله خانمانها
ای بیکس و آشنا حسینم
لب تشنه و سر جدا حسینم
هر عهد که با خدا نمودی
یک یک به همه وفا نمودی
امید خود از وطن بریدی
جا در صف نینوا نمودی
یاران و برادران خود را
در راه خدا فدا نمودی
بیگانه شدی ز اهل عالم
خود را به حق آشنا نمودی
عباس برادر جوان را
بیدست به کربلا نمودی
چون قاسم و اکبری تو قامت
در ماتمشان دو تا نمودی
فرزند صغیر خود نشانه
بر ناوک ابتلا نمودی
مظلوم و غریب آخر از زین
اندر سر خاک جا نمودی
آن دین که داشتی به گردن
از گردن خود ادا نمودی
ای بیکس و آشنا حسینم
لب تشنه و سر جدا حسینم
چون رفت سر تو بر سر نی
با نغمه چنگ و ناله نی
در ماتم تو به طبل سینه
زد زینب خون جگر پیاپی
در طور سنان خدای را خلق
دیدند عیان ز مظهر وی
بر نیزه سر تو رفت و کردی
معراج خدای را به سر طی
اطفال یتیم تو سرت را
افتاده به آه و ناله از پی
ای زینت گوشواره عرش
در حق تو داشت این گمان کی
کز کرب و بلا بهار عمرت
چون شد ز جفای اشقیاء دی
گردد بدنت به خاک یکسان
زیر سم توسن سبک پی
سازد سر انوار تو منزل
در خاک تنور و مجلس می
اکنون که به چاره دسترس نیست
گویم ز غم و فغان کنم هی
ای بیکس و آشنا حسینم
لب تشنه و سر جدا حسینم
روزی که سرت ز تن بریدند
اهل حرمت فغان کشیدند
در خیمهگهت برای غارت
با هلهله کوفیان دویدند
یک طایفه همچو گرگ خونخوار
اندر سر عابدین دویدند
فوجی ز برای گوشواره
گوش سه زن از ستم دریدند
چون صید به زیر دست صیاد
اطفال ستمکشت رمیدند
هر گوشه ز ترس سیلی شمر
اندر بُن خارها خزیدند
روزی که ندیده هیچ کافر
در ماریه عترت تو دیدند
هر طعنه کزو نبود بدتر
در کوفه ز کوفیان شنیدند
چون جغد غریب بی پر و بال
در کنج خرابه آرمیدند
ای سبط نبی بنیامیه
آخر به مراد دل رسیدند
ای بیکس و آشنا حسینم
لب تشنه و سر جدا حسینم
ای سکه ابتلا به نامت
از کوفه بتر بلای شامت
در کوفه اگر به کنج مطبخ
خولی ننمود احترامت
در شام پی تلافی آخر
دادند به طشت زر مقامت
خاکستر و سنگ مردم شام
کردند نثار سر ز بامت
بر نی چو مه دو هفته کردند
انگشت نمای خاص و عامت
در بزم شراب آسمان کرد
ز هر غم و ابتلا به جامت
فرزند حرام زاده هند
پوشید نظر ز احتشامت
شده مست و به چوب خیزران کرد
آزرده لبان لعل فامت
شد روز به پیش چشم زینب
چون شام ز رنج صبح و شامت
تا روز جزا دل شکسته
(صامت) شده نوحهگر مدامت
ای بیکس و آشنا حسینم
لب تشنه و سر جدا حسینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.