گنجور

 
۱۸۹۰۱

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۴ - وقایع جناب حر بن یزید ریاحی

 

... غافل که این عنایت از عشق بوالفضولست

در راه کوفه چون گشت ملحق به موکب شاه

نزدیکی زبالی بگرفت بر حسین راه

آثار تشنگی یافت در حر شه فلک چاه ...

... در نینوا رسید از ابن زیاد فرمان

تا راه او ببستند از چار سو ز عدوان

آن را که ارث ما در دنیا ز عرض و طولست ...

صامت بروجردی
 
۱۸۹۰۲

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۷ - همچنین مصیبت

 

... یادم آمد آن زمان کان قامت طوبی مثالش

شد به خاک کربلا غلطان به راه ذوالجلالش

شد به سر وقت تن وی خواهر بشکسته بالش ...

صامت بروجردی
 
۱۸۹۰۳

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۸ - بیان واقعه دیر راهب

 

... بر در دیر نصاری به افغان و اضطرابی

راهبی می بود در آن دیر اندر کیش عیسی

طالب طور تجلی سالها مانند موسی ...

... در پی هر نیزه با دست بسته در طنابی

رفت راهب را از این هنگامه هوش از سر ز تن تاب

گفت یا رب این به بیداریست بینم یا که در خواب ...

... بر زمین گردید نال چون مسیح ار چرخ چارم

گفت ای قوم شده از راه و رسم مردمی گم

این چه آشوبست این سیر کیست ای بی رحم مردم ...

... مرغ روح شمر زد از وعده زربال بر تن

داد سر زر را گرفت از راهب پاکیزه دامن

دیده گریان برد سوی دیر سر را باشتابی ...

... سودها از بهر این سودا نصیبت شد ز یکتا

راهب پاکیزه سیرت راس نور چشم زهرا

شست و جا در معبد خود داد با مشک و گلابی ...

... شد زمین از اشک وی چون بر سر دریا حبابی

ناگهان آمدند ابر گوش آن راهب دوباره

می رسد زهرای اطهر چشم بر بند از نظاره

چشم حق بین را به هم بنهاد راهب زان اشاره

لیک می آمد به گوش وی از آن دارالزیاره ...

... تو کدامین سرفرازی سرور عالی جنابی

گفت ای راهب من مظلوم سبط مصطفایم

مادرم زهرای اطهر خود حسین سر جدایم

در منای نینوا قربانی راه خدایم

تشنه لب سر داده اندر راه حق در کربلایم

نیست ای راهب غم و درد مرا حد و حسابی

بر دل راهب دگر طاقت نماند از گفتگویش

زد بسر دست عزا بنهاد روی خود برویش ...

... تا نگویی در قیامت شافع تو می شوم من

گفت بیرون کن دگر زنا راهب ز گردن

شو مسلمان تا شفیع تو شوم در پیش ذوالمن ...

صامت بروجردی
 
۱۸۹۰۴

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۹ - شهادت نصرانی در روز عاشورا

 

... پس به قتل وی مامور شد جوان نصرانی

راه قتلگه می کرد هر قدم نصاری طی

ناله رجاء و خوف از جگر زدی چو نی ...

... این بشارت فردوس دادی از وفا بروی

آن به جانب دوزخ می نمود او راهی

تا به قتلگه آمال درکمال حیرانی ...

صامت بروجردی
 
۱۸۹۰۵

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۱ - مدح و مصیبت رقیه خاتون(ع)

 

... شاهزاده به شه مدتی راز داشت

با پدر بهر راه جان دمساز داشت

از شکایت ز شمر شور و شهناز داشت ...

صامت بروجردی
 
۱۸۹۰۶

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱ - کتاب التضمین والمصائب

 

... یا که لب را تر کنم از باده وصل حبیب

یا که سر راه می گذارم برسر پیمان عشق

هاتفی می گفت از نزد خدای ذوالمنن ...

صامت بروجردی
 
۱۸۹۰۷

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۶ - و برای او همچنین

 

... جز لطف او پناهی بر هیچکس نبردم

جان با هزار شادی در راه او سپردم

سر با هزار منت در پای او نهادم ...

... با هر قضیه خوش دل در هر بلیه شادم

صامت به بزم جانان هر کس که راهبر بود

در پیش تیر محنت دایم تنش سپر بود ...

صامت بروجردی
 
۱۸۹۰۸

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۸ - همچنین من افکاره

 

... بر شیشه بی تابی من سنگ جفا خورد

زین بانک جرس راه به جایی نتوان برد

کو خضر رهی تا که شود راهبر ما

از بس بشه تشنه جگر راز نهان گفت ...

صامت بروجردی
 
۱۸۹۰۹

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۰ - و برای او رحمه الله علیه

 

... ره ما تیره و هر گم صد چاه

نه راه پس نه چشم پیش بینی

چو شد پیمانه پر گر شهد و گرسم ...

... نه زهد است آن کلید چاه پستی است

مروت زاد راه تندرستی است

بیا ساقی که کیش عشق مستی است ...

... مکن بر خود چو صامت تنگ آفاق

نه راهی در درون پرده مشتاق

نه کس را از برون علم الیقینی

صامت بروجردی
 
۱۸۹۱۰

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۳ - همچنین

 

... رهرو منزل عشقیم وز سر حد عدم

تا باقلیم وجود این همه راه آمده ایم

ای قدت فتنه دل خنده تو رهزن دین ...

صامت بروجردی
 
۱۸۹۱۱

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۴ - و برای او علیه الرحمه

 

... آخر بود مقام تو در تخت گاه گور

صامت به فکر توشه کم باش و راه دور

فرداست بلبلان همه با صد فغان و شور ...

صامت بروجردی
 
۱۸۹۱۲

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۷ - و برای او

 

... می طلبی ز گمرهی از دگری خبر ز خود

خواهی اگر که خویش را جوی تو راهبر ز خود

ساغر بزم بیخودی در کش و در گذر ز خود ...

... کوس رحیل کاروان بشنو و ناله جرس

توشه راه خویش کن تا نگرفته راه پس

عاریه های خویش را از تو سپهر چنبری ...

... قافله وقت صبحدم رفت و تو مانده عقب

بر سر راه منتظر راهزنان لشگری

لوح ضمیر خویش کن صاف ز نقش مهر کین ...

صامت بروجردی
 
۱۸۹۱۳

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۱ - ترکیب بند

 

... زاد سفری تو را ضرور است

تاریک شبست و راه تاریک

ای وای به رهروی که کور است ...

... تا چشم بد ز مانه شور است

از یک سر پا غبار راه است

این کاسه سر که پرغرور است ...

صامت بروجردی
 
۱۸۹۱۴

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۶ - و برای او همچنین

 

... از این گلزار ناکامی گل عشرت نمی بویم

نمی خواهم که باشد زرد از راه طمع رویم

بسازم یا بسوزم درد دل با کس نمی گویم ...

صامت بروجردی
 
۱۸۹۱۵

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۷ - و برای او

 

... خیل و سیل روزگار و حب دنیا یک طرف

جیش عیش و عشرت و راه تمنا یک طرف

فکر و ذکر مهوشان خوب و زیبا یک طرف

حرف صرف و نحو اشکال و معما یک طرف

یاد زاد و خوف و بیم راه عقبی یک طرف

گفتم ای دل درس غفلت تا به کی از بر کنی ...

... تا تمیز نیک و بد ادراک خیر و شر کنی

گوییا از راه دور خویش غافل گشته ای

گشته ای از حق گریزان محو باطل گشته ای ...

صامت بروجردی
 
۱۸۹۱۶

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۱۸ - همچنین

 

... زین دو نوبت که بدین اشقر و ادهم زده اند

کس ندارد خبر از قافله راه عدم

مهر گویی به لب ناطق و ابکم زده اند ...

صامت بروجردی
 
۱۸۹۱۷

صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۳ - نصیحت سقراط سلطان را

 

... که اکنون نیست از نام نشانه

سوی سقراط دانا راه سر کرد

به خوابش دید چون بر وی گذر کرد ...

... چو حیوان لگد افکن چرایی

گر انسانی چرا ای مرد گمراه

زنی خوابیده را در خواب ناگاه ...

صامت بروجردی
 
۱۸۹۱۸

صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۹ - صحبت غنی در وقت فوت با ملک الموت

 

... کرد دق الباب در درگاه او

خواست تا گردد به خواجه راه جو

حاجبان از در براندندش که رو ...

... از چه نفرستادی اندر گور خویش

از چه ننمودی ایا گمگشته راه

جانب حال تهی دستان نگاه ...

صامت بروجردی
 
۱۸۹۱۹

صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱۰ - حکایت ابراهیم ادهم با درویش

 

داشت ابراهیم ادهم چون مکان

بر سریر شهریاری در جهان ...

... واگذاریدم تا که لحتی به گاه

استراحت کرده رو آرم به راه

باز گفتندش که ای آسیمه سر ...

صامت بروجردی
 
۱۸۹۲۰

صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱۱ - حکایت شخص مسافر

 

بود مسافر یکی اندر به راه

توشه کم و راه فزون بی پناه

سی حضر داشت شتاب از سفر ...

... پای کش و توشه و نقد و اساس

داد بدان راهزنان رایگان

تا ببرد سالم از آن ورطه جان ...

... عقل که در ملک بدن کدخداست

راهروان را به خدا رهنما است

کس نکند گوش به گفتار او ...

... با تو به وجد آمده بازی کند

از ره وسواس ز راهت برد

وز گذر جاه به چاهت برد ...

صامت بروجردی
 
 
۱
۹۴۴
۹۴۵
۹۴۶
۹۴۷
۹۴۸
۱۰۱۶