گنجور

 
۱۸۷۰۱

عمان سامانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲: ای که جز انکارت اندر کار صاحبکار نیست

 

... چیست اندر سبحه زاهد که در زنار نیست

راه را باری کشش شرط است گر خوش بنگری

چیست اندر برنس راهب که در دستار نیست

از خیانتها که آمد وز جنایتها که رفت ...

عمان سامانی
 
۱۸۷۰۲

عمان سامانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶: گر سیر کعبه و دیر ور خانقاه کردم

 

... بیخود نیافتم من بر آب زندگی دست

روشن ضمیر پیری هادی راه کردم

نی نی که هادی ام بود خضر زمانه نی نی ...

عمان سامانی
 
۱۸۷۰۳

عمان سامانی » معراج نامه » بخش ۷ - تمثیل اول

 

... خطره خوانند از جناب مولوی

سالکان اندر حق پیران راه

برده زین سان خطره ها بر حق پناه ...

عمان سامانی
 
۱۸۷۰۴

عمان سامانی » معراج نامه » بخش ۱۰ - نصیحت

 

... می بگو یالیتنی کنت تراب

راه سخت است ای برادر هوش دار

باز در این راه چشم و گوش دار

عمان سامانی
 
۱۸۷۰۵

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - آفتاب برج فتوّت

 

... ز خاک کوی تو شد مشکبیز طره غلمان

ز گرد راه تو شد سرمه سای دیده حورا

به نزد پایه قصرت حقیر گنبد گردون ...

افسر کرمانی
 
۱۸۷۰۶

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - رسوای عشق

 

... قاصدی فرخنده ز آن فرخ دیار آمد مرا

جان همی کردم فدا در راه آن فرخنده پیک

کز ورودش جانی از نو مستعار آمد مرا ...

افسر کرمانی
 
۱۸۷۰۷

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - سُلطانِ اوادنی قُباب

 

... از عدم در ساحل امکان معلق چون حباب

در زمان راه عدم گیرند ذرات وجود

گر کنی بر شخص هستی اندکی ناز و عتاب ...

... اندر این تاریک شب با خاطری زار و دژم

مرمرا بنمایی ار راهی نباشد بی ثواب

هست فردا گاه عید و بر در پیر مغان ...

افسر کرمانی
 
۱۸۷۰۸

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - دهقان و سلطان

 

... ببین که وادی این کعبه زود پایان است

حریم خانه آن گر مقام ابراهیم

درون خلوت این را مقیم یزدان است ...

... دریغ و درد که تا این زمان نیافته ایم

مجاهدی که در این راه مرد میدان است

به راه کعبه گل چند پویی ای منعم

طریق کعبه دل جو که باب حق آن است ...

افسر کرمانی
 
۱۸۷۰۹

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - بهار و یار

 

... ز بس به باغ صنوبر ستاد و سرو چمید

به طفل غنچه نگر شد مراهق از بس شیر

به مهد برگ ز پستان مام شاخ مکید ...

... به مکتب تو فلاطون درس عشق ولید

به اوج وصف خرامت نبرد راه و نجست

اگرچه طایر عقلم هزار سال پرید ...

افسر کرمانی
 
۱۸۷۱۰

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - کاشف غیب

 

... فتادم از تو جدا همچو کور کز رهبر

گهی به راه و گهی قعر چاه افتادم

که کور مسکین بی راهبر بود مضطر

بزرگوار خدایا به عز احمد و آل ...

افسر کرمانی
 
۱۸۷۱۱

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - جلوه پروردگار

 

... عرش را افزوده زیب و فر ز دربارش غبار

شرمسار از گرد راهش نافه آهوی چین

منفعل از خاک کویش طبله مشک تتار

آن شنیدم بت پرستی را براهیم خلیل

بهر مهمانی به خوان آورد و با او گشت یار ...

... وای اگر بر من بگیری لغزش پیرار و پار

گر ز راه مرحمت چشمی به سویم افکنی

زآنکه جز احسان نیم از درگهت امیدوار ...

افسر کرمانی
 
۱۸۷۱۲

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - خیمه سیمگون

 

... پرورد نامیه گل در بن خار

راه اندیشه زند قامت سرو

پای اندازه برد دست چنار ...

افسر کرمانی
 
۱۸۷۱۳

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - کیمیای مهر

 

... آید به جسم نقش اسد جان افتراس

عاجز ز راه مهر تو برخی ز خیل خلق

مضطر ز وصف ذات تو جمعی ز فوج ناس ...

افسر کرمانی
 
۱۸۷۱۴

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - در وادی سلوک

 

... ز لطف تو عاقل ز مهر تو سالک

جوانان گمراه و پیران غافل

نه از حادثات دو عالم شد ایمن ...

... ز طی مراحل ز قطع منازل

مگرد آن که زد گام در راه عشقت

به پای فنا شد به وصل تو واصل ...

افسر کرمانی
 
۱۸۷۱۵

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - جلوه دوست

 

... بر روز روشن ارکنی از روی قهر روی

بر خاک تیره گر نهی از راه مهر گام

این یک لطیف تر شود از جوهر وجود ...

افسر کرمانی
 
۱۸۷۱۶

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - جام آفتاب

 

... عرش برین نبود گرت فرش آستان

در راه حق چگونه قوافل زنند گام

مهر رخ تو نبود اگر میر کاروان ...

افسر کرمانی
 
۱۸۷۱۷

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۶ - دل ایمن

 

... به چنگالش درد یک لحظه از کین شیر شادروان

همی تا راه کویت را سپارد تشنه مسکین

همی تا راه وصلت را سر آرد طالب حیران

قضا آورده کوثر را ز فیضت آب در کوزه ...

افسر کرمانی
 
۱۸۷۱۸

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - ای زلف بتم

 

... بر چرخ کجا پای توان هشت به سلم

بر کوه کجا راه توان کرد به سوهان

تابان شده تا مهر در این ساحت گیتی ...

افسر کرمانی
 
۱۸۷۱۹

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۱ - مهر سپهر جلال

 

... پرده برافکن ز رخ تا به یقین پی بریم

چند بپوییم ما بیهده راه گمان

بل بفشاند ز نار بر دو جهان آستین ...

افسر کرمانی
 
۱۸۷۲۰

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۲ - اختر برج جمال

 

... پرده برافکن ز رخ تا به یقین پی بریم

چند بپوییم ما بیهوده راه گمان

گر گنهم بیحد است نیست غمم ‍زآنکه هست ...

افسر کرمانی
 
 
۱
۹۳۴
۹۳۵
۹۳۶
۹۳۷
۹۳۸
۱۰۱۶