ز مقدم فروردین، ماه طراوت نشان
غیرت باغ ارم گشت فضای جهان
عرصه گیتی بهشت گشت ز اردیبهشت
افسر نخوت بهشت، از سر خود مهرگان
ابر مطیر از مطر، ریخت چو لؤلوی تر
طرف چمن از سمن آمده عنبرفشان
از وزش باد دی شخص جهان بود پیر
نک ز هوای ربیع گشت دگر ره جوان
دکه بزاز گشت ز گل محیط زمین
طبله عطار شد ز عطر، دور زمان
دست نسیم سحر پرده گل تا درید
بلبل دل خسته را راز نهان شد عیان
لاله شکفت از چمن چون رخ زیبای یار
سبزه دمید از دمن، چون خط سبز بتان
دعوی رضوانیش هست کشاورز باغ
تا که شد از نوبهار باغ عدیل جنان
لؤلوی تر غنچه راست همچو صدف در دهن
ابر بهاری ز بس، گشته جواهر نشان
خسرو گل چون گرفت جا بزمرّد سریر
سرو ستادش بپای بر صفت بندگان
گل شده بس دلفریب، برده نک از عندلیب
صبر و قرار و شکیب، طاقت و تاب و توان
تا کند از خود بری بلبل سرمست را
هان، ز پی دلبری، غنچه گشاده دهان
بر سر هر سروبن، قمریی اندر نوا
بر رخ هر سرخ گل، بلبلی آوازه خوان
ای دل نادیده عیش، چند بری بار طیش
فصل بهار است هین، موسم غم نیست، هان
از چه نشینی، خموش، خیز و به عشرت بکوش
باده صافی بنوش، مدح شهنشه بخوان
مهر سپهر جلال، اختر برج جمال
آنکه نه او را زوال هست به کون و مکان
خاتم آل رسول ز دودمان بتول
او خلف عسکری مهدی آخر زمان
ای که به دربار تو حضرت روح القدس
سبحه به کف هر صباح، آمده تسبیح خوان
مختصری بی بها، هست به گاه عطا
چاکر، کوی تو را، مایه دریا و کان
مطبخی از جود توست عرصه این روزگار
مهر سپهر اندر او آمده نارود خان
سرّ ازل مظهرت، آمده اندر ضمیر
راز نهان از رخت، گشته به گیتی عیان
روز و شبان در خطر بود ز گرگ اجل
گله ایجاد را گر تو نبودی شبان
گر نه به صبح ازل مهر رخت برفروخت
تار بدی تا ابد، عرصه کون و مکان
ریخته درّ و گهر، بس کف رادت به دهر
داده ز بس سیم و زر، دست تو بر این و آن
از درّ و گهر تهی است مخزن گنجوریم
وز در سیمین بری است کیسه اصداف و کان
مطبخ کوی تو را هست تنور این فلک
کش بود از مهر و ماه پخته و ناپخته نان
مدح تو فیصل پذیر نبود اگر آورد
منشی دیوان وحی، خامه همی در بنان
پهنه جود تو را پیک خرد پی سپر
گشته و نابرده پی عاقبتش بر کران
از چه تصور کنم مدح تو را در ضمیر،
وز چه تمنی کنم، حمد تو را در بیان
مدح تو آری کجا در خور اوهام ماست
وصف ترا چون کند همچو منی ناتوان
طلعت خورشید را چون نگرد مرغ شب
عرصه جبریل را پر چه زند ماکیان
خود بفشاند ز نار در دو جهان آستین
آن که بساید تو را ناصیه بر آستان
پرده برافکن ز رخ تا به یقین پی بریم
چند بپوئیم ما، بیهوده راه گمان
گر گنهم بیحد است نیست غمم زآنکه هست
مهر توام مهر دل، مدح توام حرز جان
ناز کند بر سپهر، هر که گذارد به مهر
فرق به پای تو و پا به سر فرقدان
تا ز سموم خزان هست به عالم اثر
تا ز نسیم بهار هست به گیتی نشان
گلشن آمال تو باد همیشه بهار
کشته ی امید خص باد سراسر خزان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن، شاعرانه و پرمحتواست و به توصیف زیباییهای بهار و تاثیری که بر زندگی و طبیعت میگذارد، میپردازد. شاعر از ورود فروردین و طراوت آن شروع میکند و به زیباییهای باغها، گلها و شکفتن لالهها اشاره میکند. او جوانی و شادابی را به تغییرات بهاری نسبت میدهد و زندگی را در این فصل بهاری سرشار از عشق و شادی میبیند.
شاعر با استفاده از تصاویری زیبا، به ستایش حضرات اهل بیت، بخصوص مهدی موعود، میپردازد و جود و کرم الهی را در زندگی بیان میکند. او ضمن دعوت به شادی و عیش در بهار، از اهمیت عشق و محبت در زندگی سخن میگوید و خاطرنشان میکند که حتی در سختیها و نشیبهای زندگی نیز محبت به خداوند میتواند مایه آرامش و امید باشد.
در انتها، شاعر به این نتیجه میرسد که باید از زندگی و لحظات شاد بهاری بهرهبرداری کرد و به عشق و محبت ادامه داد، چرا که زیباییها و نعمتهای الهی همواره در دسترس هستند.
هوش مصنوعی: با ورود فروردین، ماهی که نماد تازگی و زندگی است، زیبایی باغ ارم بر فضای دنیا سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: جهان به زیبایی بهشت تبدیل شد، به خاطر وجود مهرگان که بر سر خود تاجی از نعمت و فخر دارد و این زیبایی به اردیبهشت باز میگردد.
هوش مصنوعی: ابرهایی که باران میبارند، مانند مرواریدی درخشان، بر چمن ریختهاند و بوی خوشی مانند عطر گل سمن و عنبر در فضا پراکنده شده است.
هوش مصنوعی: از وزش باد بهاری، دنیا دوباره جوان و شاداب میشود و این نشان میدهد که زندگی و انرژی دوباره به آن بازگشته است، به طوریکه که پیرها را نیز تحت تأثیر قرار میدهد و به آنها روح تازهای میبخشد.
هوش مصنوعی: دکه فروشنده پارچه به زیبایی گلهایی که در اطراف زمین وجود دارد، مشابه است و عطار به دلیل عطرهایی که پخش میکند، شبیه به گذر زمان شده است.
هوش مصنوعی: در صبحگاهان، نسیم لطیف به آرامی پردهی گل را کنار میزند و در نتیجه، رازهای پنهان عشق بلبل خسته را به همه نشان میدهد.
هوش مصنوعی: لاله در چمن به شکوفه درآمده است، مانند چهره زیبا و دلربای معشوق. همچنین، سبزهای تازه از زمین سر زده است، شبیه به خطوط سبز که بر روی چهره بتها نمایان است.
هوش مصنوعی: کشاورز باغ ادعای بهشت را دارد، زیرا که بعد از بهار نو، باغ او مانند بهشت شده است.
هوش مصنوعی: در دل غنچهای که همچون صدفی درون ابرهای بهاری پنهان شده، لؤلویی زیبا و درخشان وجود دارد که به خاطر لطافت و زیباییاش، به جواهر تشبیه شده است.
هوش مصنوعی: خسرو گل، که نماد زیبایی و قدرت است، وقتی به تخت سلطنت نشسته و در جایگاه خود قرار میگیرد، رفتار و شکوه او به گونهای است که به یاد بندگانش میآورد. در واقع، او به اندازهای با وقار و با شکوه است که همه را تحت تاثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: گل به قدری زیبا و دلربا شده است که قناری را از صبر، آرامش و تحمل خود بینصیب کرده است. این زیبایی باعث شده که قناری نتواند طاقت و تاب بیاورد.
هوش مصنوعی: بلبل خوشحال برای اینکه زیبایی را جلب کند و عشق خود را به نمایش بگذارد، از خود فاصله میگیرد و غنچه را که در برای عشقش باز شده است، به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: در بالای هر درخت، یک قمری در حال آواز خواندن است و بر روی هر گل سرخ، یک بلبل در حال نغمهسرایی میباشد.
هوش مصنوعی: ای دل، چرا از شادیها غافل هستی؟ فصل بهار رسیده است و وقت خوشی و شادمانی است، پس دیگر زمان غم و اندوه نیست.
هوش مصنوعی: از چه مینشینی و سکوت اختیار کردهای، بلند شو و به خوشی بپرداز؟ بادهای صاف بنوش و مدح پادشاه را بخوان.
هوش مصنوعی: خورشید درخشان و ستارهای که در برج زیبایی قرار دارد، آن شخصی است که نه زوال و نابودی در وجود اوست و نه محدود شدن در فضا و مکان.
هوش مصنوعی: این بیت به معرفی فردی از نسل پیامبر اسلام و خانوادهای پاک میپردازد. او آخرین امام از نسل این خانواده است که در زمان خود ظهور خواهد کرد و در واقع منجی آخرالزمان به شمار میرود.
هوش مصنوعی: ای کسی که در دربار تو، روح القدس هر روز صبح با تسبیح به دست میآید و ذکر خدا میگوید.
هوش مصنوعی: در زمان بخشندگی، داشتن چیزهای جزئی و بیاهمیت در راه خدمت به تو، همچون گنج و ثروت ارزشمند است.
هوش مصنوعی: این دنیا مانند یک آشپزخانه است که با بخشش و generosity تو پر شده است و در این مکان، عشق و محبت وجود دارد که به هرکس نیکی میکند و به او سعادتمندی میبخشد.
هوش مصنوعی: راز آغاز در وجود تو نهفته است و آنچه که پنهان از چهرهات بود، اکنون در جهان به وضوح آشکار شده است.
هوش مصنوعی: در روز و شب، گله در خطر بود از گرگ مرگ، اگر تو شبان نمیتوانستی از آنها محافظت کنی.
هوش مصنوعی: اگر نور چهرهات در آغاز خلقت نمیتابید، تاریکی در عالم و هستی تا همیشه ادامه داشت.
هوش مصنوعی: زندگی به تو جواهرات و ثروتهای فراوانی داده است، اما تو از این همه نعمت به هیچکس اهمیت نمیدهی و دستت به این و آن مشغول است.
هوش مصنوعی: مخزن گنج ما از مروارید و انواع گوهر خالی است و کیسهی ما نیز فقط پر از صدف و سنگهای بیارزش است.
هوش مصنوعی: مطبخ کوی تو همانند تنوری است که این جهانی از خورشید و ماه نانهای پخته و ناپخته را از عشق تو درست میکند.
هوش مصنوعی: ستایش تو هرگز به تصمیم و قضاوت نمیتوان آمد، حتی اگر نویسنده دفتر وحی قلمش را در دست بگیرد.
هوش مصنوعی: وسعت بخشندگی تو مانند سپری است که خرد/عقل را به خود گرفته و کسی بدون تجربه و علم به عاقبت کارش، خود را به کناری میزند.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم عظمت تو را در دل خود تصور کنم و چگونه میتوانم ستایش تو را در کلمات بیان کنم؟
هوش مصنوعی: ستایش تو در کجا جایگاه خیالهای ماست؟ وصف تو را چگونه کسی مانند من ناتوان میتواند بیان کند؟
هوش مصنوعی: چهرهی زیبای خورشید مانند آن است که مرغ شب در آسمان پرواز کند، اما در این حال، مرغهای دیگر چه شوقی برای پرواز دارند؟
هوش مصنوعی: آن کسی که سرنوشت تو را به تقدیر و شگون بکشاند، در این دو جهان آستین (کمک) را به خاطر تو بالا میزند.
هوش مصنوعی: پرده را از صورتت کنار بزن تا بتوانیم به طور یقین بشناسیم چقدر میتوانیم عطر تو را ببویم، در حالی که بدون دلیل در برآوردهایم سردرگم هستیم.
هوش مصنوعی: اگر گناه من بیحد و اندازه است، نگران نیستم، زیرا مهر و محبت تو در دل من است. ستودن تو برای من مثل یک محافظتی از جانم میباشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در آسمان ناز و کرشمه کند، به خاطر عشق و محبت تو، به جای قدم بر سر فرقدان (ستارهای در آسمان)، بر تو تکیه کرده است.
هوش مصنوعی: در این دنیا، تأثیرات تلخ و سرد فصل پاییز وجود دارد، اما نشانههایی از زیبایی و لطافت بهار نیز در آن مشهود است.
هوش مصنوعی: باغ آرزوهای تو همیشه پر از گل و سرسبز باشد، اما یادآوری که آرزوهای برآوردهنشدهات همچون درختی خزانزدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باده فراز آورید چارهٔ بیچارگان
قوموا شرب الصبوح، یا ایها النائمین
لفت بخورد و کرم درد گرفتم شکم
سر بکشیدم دودم مست شدم ناگهان
ویژه می پیر نوش گشت چو گیتی جوان
دل چو سبک شد ز عشق در ده رطل گران
بر ارغوان بیش خواه از ارغوان رخ بتی
چو ارغوان باده ای که رخ کند ارغوان
خانه اندوه را زیر و زبر کن همی
[...]
تا که بود آفتاب تا که بود آسمان
فرّخ بادت بهار خرّم بادت خزان
تا که بپاید سپهر تا که بماند جهان
هم به سعادت بپای هم به سلامت بمان
ای شده اشکال شعر از دل و طبعت بیان
ساخته از عقل و فضل بر تن و جان قهرمان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.