رسید مژده که اینک صباح عید رسید
طرب گزین شده رند شقی و شیخ سعید
نشاط را شده آماده عارف و عامی
ز بس به باغ صنوبر ستاد و سرو چمید
به طفل غنچه نگر شد مراهق از بس شیر
به مهد برگ ز پستان مام شاخ مکید
زمین میت را بین که زنده آمد باز
مگر مسیح نسیمش به جیب نفخه دمید
و یا ز فرط لطافت دوباره بر تن آن
شمیم دوست بسان نسیم صبح وزید
چمن سپهر و درخت است ثور و بر شاخش
نگر تو منزل پروین و خانه ناهید
هوا چنان طرب انگیز شد که زاهد شهر
فروخت خرقه به پیر مغان و باده خرید
بخاست از سر سجاده و بطرف چمن
به طاق ابروی ساقی نشست و جام کشید
من از جدائی جانان به کلبه احزان
سری به جیب تفکر ز ماسوی نومید
که ناگهان بخیال از درم درآمد یار
بسوی کلبه نظر کرد و جانب من دید
چه دید، دید یکی مرده از بلای فراق
چه دید، دید یکی مانده در غم جاوید
به ناز و کبر نشست آن گه از تفقد و داد
بدین بلاکش بی دل ز باغ و راغ نوید
چه گفت؟ گفت مگر چشم و گوشت از هجرم
ندید روی گل و بانگ مرغ را نشنید
که مسکنت شده، ای رند مست کلبه تار
که همدمت شده از هرچه هست فکر وعید
چنین به پاسخش آوردم این لطیفه نغز
که شد خیال توام گلبن و صنوبر و بید
مگو مرا ز بساتین که بی توام جنات
چو دوزخ آمد و آنگه گناهکار عبید
مرا بدیده نشیند چو نیشتر سبزه
ز بس بپای دلم بی تو خار هجر خلید
پس از مکالمه دیدم که این نگار بود
به غمزه الحق جلاد صد هزار شهید
بر آفتاب رخش توده توده عنبرتر
ز انقلاب مهش نافه نافه مشک پدید
ز جور او، بر او داوری همی بردم
که داورش رخ و زلف است بر سیاه و سپید
زهی شهی که بعدلت پلنگ حافظ گور
به دشت حسن توام از چه شیر عشق درید
جیوش پادشهان از چه ملک چند گرفت
سیوف شیردلان از چه فرق خصم کنید
توراست لشکر هندو بگرد کشور روم
توراست صارم ابرو به تارک خورشید
بر آفتاب رخت تا هلال ابرو یافت
بسان تیغ ز غیرت قد سپهر خمید
خوشم که چشمه خضرش نهان به جوهر بود
ز تیغ ابرویت ار صید دل بخون غلطید
رخ تو خلد و دهان سلسبیل و لب غنچه
نهان به غنچه کسی سلسبیل را نشنید
به درگه تو سلاطین ملک حسن، غلام
به مکتب تو فلاطون درس عشق، ولید
به اوج وصف خرامت نبرد راه و نجست
اگرچه طایر عقلم هزار سال پرید
به چشمه لب نوشینت آن چنان افسر
در اشتیاق مداوم که روزه دار به عید
اگر به روی تو لغزید پای دل از خشم
بناز ناز مسوزش که درد هجر کشید
تنم به بستر رنج است مبتلا، که چرا
جدا ز کوی توام کرد روزگار عنید
مدام تا بود از قرب و بعد نام و نشان
همیشه تا بود از هجر و وصل گفت و شنید
مرا ز هجر و ز وصل تو باد جان و دلی
گهی به درد قریب و گهی ز رنج بعید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف شادی و نشاط عید و تاثیرات آن بر انسانها میپردازد. شاعر به بیان نوید عید و شوق آن میپردازد و توصیف میکند که چگونه همه، از رند و زاهد تا عارف و عامی، تحت تاثیر زیباییهای طبیعت و حال و هوای عید قرار گرفتهاند. در ادامه، شاعر از غم جدایی و فراق یار خود صحبت میکند و به صورت استعاری این جدایی را مرگ میداند. او به این نتیجه میرسد که عشق و زیباییهای یار، بر همه چیز غلبه دارد و در نهایت، احساس تنهایی و درد ناشی از جدایی را با اشتیاق به وصال یار ترکیب میکند. در این شعر، عشق و تنهایی به زیبایی و درد آمیخته شدهاند و شاعر در جستجوی احساسی عمیق و واقعی از عشق است.
هوش مصنوعی: خبر خوشی رسید که صبح عید آمده است. در این روز شاد و خوشحال، رند خوشگذران و فرد خوشبخت در کنار هم هستند.
هوش مصنوعی: با شور و شوقی که در دل عارف و مردم عادی وجود دارد، درختان صنوبر و سرو به زیبایی در باغ به رقص درآمدهاند.
هوش مصنوعی: به بچه غنچه نگاه کن که جوانی به دلیل اینکه از شیر مادر به اندازه زیاد خورده، مانند شاخی پر از برگ شده است.
هوش مصنوعی: زمین را نگاه کن که چگونه میت را در خود جای داده است. شاید روزی زنده شود، مگر اینکه مانند مسیح، نسیمی از حیات در او دمیده شود.
هوش مصنوعی: یا به خاطر لطافت بینظیرش، دوباره بوی دوست به آرامی بر تن میوزد، مثل نسیم صبحگاهی.
هوش مصنوعی: چمن آسمان و درخت نشانی است از برج ثور و بر روی آن به سوی منزل ستاره پروین و خانه ناهید نگاه کن.
هوش مصنوعی: هوا آنقدر شاداب و خوشایند شده بود که زاهد شهر، جامه زهدش را به پیر مغان فروخت و در عوض بادهای خرید.
هوش مصنوعی: از سجاده بلند شد و به سمت چمن رفت، زیر طاق ابروی ساقی نشسته و جام را نوشید.
هوش مصنوعی: من به خاطر جدایی از محبوبم به خانهی اندوه رفتهام و در دل افکارم به دنبال امید از چیزهای دیگر هستم، ولی ناامید شدهام.
هوش مصنوعی: یکدفعه یارم به خیال از در خانه وارد شد، به سمت کلبه نگاه کرد و به طرف من نگاه کرد.
هوش مصنوعی: چه دیده است؟ دیده است که یکی در غم جدایی از دنیا رفته و دیگری هم در غم بیپایان عشق مانده است.
هوش مصنوعی: او با ناز و تکبر نشسته است و به خاطر محبت و توجهی که به او شده، به بلا و سختی بیاحساسی از باغ و بستان خبر میدهد.
هوش مصنوعی: او گفت، آیا چشم و گوش تو از دوری من زیبایی گل و صدای پرنده را ندیدند؟
هوش مصنوعی: ای ستمگر مست، که در کلبهی تاریک خود، به جایی رسیدهای که تمام آرزوها و اندیشههایت از تو دور شدهاند.
هوش مصنوعی: به پاسخت گفتم که در ذهن من، تو مانند باغی پر گل و درختان زیبایی مثل صنوبر و بید هستی.
هوش مصنوعی: نگو که زندگی در باغها و طبیعت زیباست، چون بدون تو، این باغها برایم به جهنم تبدیل شدهاند و در این حالت، حتی گناهکاران هم احساس بدی خواهند داشت.
هوش مصنوعی: با دیده تو برایم مانند نیشتری است که به عمق وجودم مینشیند و هرچه بر سر دلم بی تو میآید، چون خار دیگری تبدیل میشود که در دلام داغ میگذارد.
هوش مصنوعی: بعد از گفتگو متوجه شدم که این معشوقه، به راستی به طرز جالبی مانند یک جلاد است که باعث مرگ صد هزار شهید شده است.
هوش مصنوعی: چهرهاش به اندازهی زیاد و دلانگیز است که مانند تودهای از عطر و بوی خوش به نظر میرسد، و وقتی که او میتابد، زیباییاش به حدی است که بند نافش به مانند مشک درخشان و دلربا جلوهگر است.
هوش مصنوعی: از ظلم او به خودم قضاوت میکردم که قاضیاش چهره و موهایش هستند، که بر زیبایی سیاه و سپیدش جلوه میکنند.
هوش مصنوعی: خوشا به حال آنکس که در برابر قدرت تو، پلنگی پرخاشگر و حاکم باشد. من از چه دلیل و اشتیاقی، عشق تو را مانند شیری درنده تجربه کردهام.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به قدرت و شجاعت پادشاهان اشاره میکند و میپرسد که چرا با وجود داشتن نیروهای نظامی قوی، آنها از سرزمینهای دیگر دست نمیزنند. همچنین به دلاوری شیران اشاره دارد و میپرسد که چرا با وجود این دلاوری، دشمنان را از بین نمیبرند. به نوعی، شاعر به دلیل و فلسفه جنگ و مقاصد آن در این دوگانگی میپردازد.
هوش مصنوعی: تو همانند لشکر هندو در سراسر سرزمین روم حضور داری و همچون شمشیر تند و بران، ابروهایت بر بالای خورشید میدرخشد.
هوش مصنوعی: چهرهات را به آفتاب نشان بده که مانند هلال ابرو، ظرافت و زیبایی خاصی دارد و همچون تیغی است که غیرت آسمان را به چالش میکشد.
هوش مصنوعی: من خوشحالم که چشمه زندگی و جوانی، در زیر ابروی تو نهفته است. حتی اگر دل من در خون غرق شود، باز نمیتوانم از زیبایی تو چشم پوشی کنم.
هوش مصنوعی: چهره تو مانند بهشت است و دهانت همچون رود شیرین. لبهایت همانند غنچهای است که در دل خود زیبایی را پنهان کرده است. هیچکس صدای شیرینی این گل را نشنیده است.
هوش مصنوعی: در دربار تو که مرکز زیباییها و کمالات است، غلامی مثل من در آموختن عشق به مکتب تو مانند فلسفهدان بزرگ یونانی، افلاطون، از عشق درس میآموزد.
هوش مصنوعی: در اوج زیبایی و شگفتی تو، هیچ راهی وجود ندارد و هرچند که پرنده ذهنم سالها پرواز کرده، نتوانسته به تو برسد.
هوش مصنوعی: در کنار لب شیرینی تو، من به شدت مشتاق و منتظر هستم، همانطور که یک روزهدار در انتظار روز عید است.
هوش مصنوعی: اگر دل به خاطر خشم تو دچار لغزش و ناراحتی شد، به خاطر ناز و زیباییات عصبانی نشو و ناراحتش نکن، زیرا او را در فراق تو درد زیادی کشیده است.
هوش مصنوعی: بدن من در رنج و درد غوطهور است، زیرا که روزگار سخت و بیرحم مرا از مسیر تو دور کرده است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که وجود دارد، نام و یاد محبت و فاصله همواره هست و همیشه داستانهای جدایی و وصل وجود دارد.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، در غیبت و دوری تو، جان و دلم را به دست باد سپردم. گاهی درد و رنج نزدیکانم را تحمل میکنم و گاهی از دوری تو دچار مصیبت و آزار میشوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل
که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید
اساس طبع ثنایست، بل قویتر ازان
ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ
دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من
میانِ دیده و مژگان ستارهوار پدید
به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه
به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید
نگار من چو ز من صلح دید و جنگ ندید
حدیث جنگ به یک سو نهاد و صلح گزید
عتابها ز پس افکند و صلح پیش آورد
حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید
چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او
[...]
هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید
هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید
که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود
عزیز خود را اندر هزار ناز بدید
سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان
[...]
درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید
که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید
مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی
که خار جفت گلست و خمار جفت نبید
به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.