چرا ایمن نباشد دل، چرا ساکن نگردد جان
که دل شد منزل دلبر، که جان شد مسکن جانان
از آن در عرصه جانباختن سرگشته دارم دل
که دل باشد مرا چون گوی و آمد طرّه اش چوگان
مرا لعل لبش بر درد درمان است و می گوید
برو عیسی دمی جو تا کند درد تو را درمان
لب جان پرورش می بینم و می سوزم این طرفه
که آمد ناگهانم برق خرمن چشمه حیوان
ز آشوب قدش از پا فتادم دوحه هستی
ز خورشید رخش روزم سیه شد چون شب هجران
اگر شب تا سحر یا روز تا شب دور از آن ماهم
ولی جان می کند چون توسن اندر کوی او جولان
از آنم سر به دامان است و بر چشم آستین دارم
که بوسد آستینش دست و بر پایش فتد دامان
پریشان کرده زلف و دل به غارت برده از جمعی
نمایان کرده روی و جان خلقی گشته سرگردان
گشاید بر تبسم لعل و جان از عالمی گیرد
چه خوش بر عالمی کرده است درّ و لعل را ارزان
همی با گریه گفتم کای گل از بهر چه می خندی
همی با خنده گفتا، ز ابر گریان گل شود خندان
مرا دل کرده خو با وصل آن یار بهشتی رو
که وصل او چو فصل نوبهاران است بی بنیان
دگر حاجت به جام باده نبود هین لبش بنگر
که آمد شکری پرشور و شیرین باده مستان
چو دیدم طرز و ناز آن سهی بالای سیمین تن
بیکبار از لباس خودپرستی آمدم عریان
نوید کشتنم می داد خون بس در عروق آمد
به جسمم غیرت شاخ طبر خون شد رگ شریان
مرا گردید دل در پرده همچون کیسه سوزن
ز بس هر عضو عضوش کرده مأوا دشنه مژگان
به آب دیده هر شب از غمش غرقم عجب تر این
که می سوزد سراپا همچو شمعم تا سحر نیران
رسد از موج اشک من به گردون صیحه سیحون
کشد از شعله آهم فلک آن کز شرر عطشان
به من نزدیک تر از من بود آن شوخ هر جائی
مرا از غایت کوری دل و جان از پیش پویان
از این بیهوده گشتن پایه دل نیست جز دوری
وز این سرگشته بودن مایه جان نیست جز حرمان
من و زین پس ثنای نام نیک مهدی قائم
من و زین پس سپاس ذات پاک داور سبحان
زهی ماهی که از عکس رخ مهرآفرینت شد
منوّر کلبه ایجاد و روشن محفل اعیان
چو ریزد طبع خورشید آستینت گوهر دانش
چو آرد لعل معجز آفرینت حکمت یزدان
تو را اندر شبستان مرغ شب پر دانشی عیسی
تو را اندر دبستان طفل ابکم حکمت لقمان
چو آید تیغ خشمت بر وجود مشرکان لامع
چو گردد تیر قهرت بر روان منکران پرّان
همی یاد آیدم هر لحظه برق خاطف و خرمن
همی یاد آیدم هر لمحه نجم ثاقب و شیطان
همی قصد ار کنی بر نفی جمع با خدا دشمن
همی عزم ار کنی بر انعدام قوم با عصیان
بخرطومش کشد از قهر یک دم پیل گرمابه
به چنگالش درد یک لحظه از کین شیر شادروان
همی تا راه کویت را سپارد تشنه مسکین
همی تا راه وصلت را سر آرد طالب حیران
قضا آورده کوثر را ز فیضت آب در کوزه
قدر بنهاده جنت را ز لطفت توشه در انبان
چو بر لعل آوری از بهر برهان عیسوی معجز
چو بر دست آوری از بهر حجت موسوی ثعبان
کشد بر سر عبا از شرم لعلت عیسی مریم
کند پنهان عصا ز آذرم دستت موسی عمران
بکتان گر شود مهرت قرین ای ماه بزم دل
به شبنم گر شود لطفت مُعین ای آفتاب جان
گریزان پرتو مهر جهان آراست از شبنم
هراسان تابش ماه فلک پیماست از کتّان
بیک ره بنگری گر بر وجود نفس اماره
ز جود و بخشش و فضل و کرم ای موجد احسان
نهد در کشور معنی لادیهیم بر تارک
کشد بر دفتر تصویر الاّ خامه بطلان
جهانت بزم و خاکش فرش و عرشش سقف و مهر و مه
دو مشعل انجم و اختر در آن قندیل سان تابان
ز نعمت های گوناگون بگستردی در او سفره
که آمد کایناتت بر سر خوان عطا مهمان
شد آب و خاک و باد آتش کویت بهر عالم
ز قدرت لحظه لحظه علت ایجاد اخشیجان
چو با مهرت زمان سرچشمه تسنیم را ساقی
چو با فیضت زمین پیرایه بخش روضه رضوان
ز کوی دلکشت هر بنده ای فرزانه گیتی
ز خاک درگهت هر برده ای پیرایه کیهان
ز وصفت لوح شد انشا زهی جود و خهی بخشش
ز نامت عرش شد بر پا خهی فضل و زهی احسان
اگرچه عاجز از نظمم روان دعبل و اعشی
اگرچه قاصر از شعرم بیان سعدی و حسّان
ولی درمانده ام کاورده ام زر جانب معدن
ولی شرمنده ام کاورده ام درّ جانب عُمّان
فلک درگه شهنشاها، ملک دربان خداوندا
به افسر یک نظر بنگر ز عفو و فضل بی پایان
که فضلت آفتاب و در حقیقت جرم من شبنم
که عفوت تابش مه در مثل عصیان من کتان
بود تا دلبران را در چمن بی غازه، رخ چون گل
بود تا عاشقان را از محن بیجاده در اجفان
تو را چشم حسودان کور باد از خار خودبینی
تو را روی محبان سرخ باد از غازه ایمان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احوالات عاشقانه و دردهای جدایی پرداخته است. شاعر از عشق و زیبایی معشوق صحبت میکند و احساسات عمیق و زجرآور خود را در مورد دوری از او توصیف میکند. او میگوید که دلش در آتش عشق میسوزد و جانش در تلاش است تا به وصال معشوق برسد. همچنین شاعر به عشق به عنوان منبع درمان و شفا اشاره میکند و میگوید هر لحظه به یاد معشوق و زیباییهای اوست. شعر در نهایت با توصیف عظمت و بخشش پروردگار و فضایل او به پایان میرسد. شاعر این احساسات را با زبان شیرین و تشبیهات زیبا بیان میکند و از عمق روح و جان خود در این عشق مینویسد.
هوش مصنوعی: چرا دل نمیتواند آرام باشد و چرا جان نمیتواند ساکن بماند، در حالی که دل جایگاه دلبر است و جان مکان محبوب.
هوش مصنوعی: من در میدان عشق، با دل سرگشتهام که همچون گوی در بازی است و میان تارهای موی محبوبم، درگیر شدهام.
هوش مصنوعی: لبهای شیرین او برای من دارویی است بر دردهایم، و میگوید بروم تا عیسی لحظهای بیابم که دردم را التیام بخشد.
هوش مصنوعی: من در دل خود محبت و احساس عمیقی را احساس میکنم و از این حس میسوزم. جالب اینجاست که ناگهان جذابیتی عمیق نظرم را جلب میکند که مانند درخشش نگاه یک موجود زنده است.
هوش مصنوعی: از دلشورهای که به خاطر زیبایی او دارم، به شدت تحت تأثیر قرار گرفتهام. وجود زیبایش به قدری درخشان است که روز مرا به تاریکی و شب تبدیل کرده است؛ انگار در غم جدایی او هستم.
هوش مصنوعی: اگر شب تا صبح یا روز تا شب از آن ماه دور باشم، اما همچنان جانم به شدت میتپد و مانند اسبی سرکش در کوی او به تماشا و جلوهگری مشغولم.
هوش مصنوعی: من سرم را بر دامن او گذاشتهام و آستینش را بر چشمم قرار دادهام تا دستانم آستینش را ببوسند و بر پایش بگذارم.
هوش مصنوعی: زلفهای آشفته و دلهایی که به غارت رفتهاند، از میان جمعی، زیبایی و چهرهای را نشان داده که جان افراد را سرگشته و بیقرار کرده است.
هوش مصنوعی: درخشش زیبای لبان او باعث میشود که روح از دنیای دیگری به انسان منتقل شود و چه خوب است که در این دنیا، گوهرها و سنگهای قیمتی با هزینهای کم قابل دسترسی باشند.
هوش مصنوعی: من با اشک و گریه به گل گفتم، به چه دلیل خندان هستی؟ گل با لبخند پاسخ داد که وقتی از ابرها باران میبارد، گلها چهرهای شاداب و خندان پیدا میکنند.
هوش مصنوعی: دل من به وصال آن یار خنک عادت کرده است، زیرا وصال او مانند فصل بهار است که هیچ پایه و اساس ثابتی ندارد.
هوش مصنوعی: دیگر نیازی به نوشیدن شراب نیست، به لبانش نگاه کن که چه شکری زنده و شیرینی به همراه دارد و حالتی شاداب و سرمست به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی و ناز آن دختر بلندبالای خوشتن را دیدم، ناگهان از خودپرستی و غرورم دست کشیدم و بینقاب و بدون تزئینات ظاهر شدم.
هوش مصنوعی: من به زودی از درد و رنجی که تحمل کردهام، آزاد شدم و خونم در درونم به جوش آمد. در واقع، غیرت و شجاعت من مانند شاخ درختی قوی و مستحکم، رگهای بدنم را پر کرده است.
هوش مصنوعی: دل من در پردهای تاریک و پیچیده شده است، مانند کیسهای که سوزن در آن است. به قدری هر قسمت از وجودم تحت تأثیر چشمان تیز و برندهی او قرار گرفته که گویی در هر نقطه احساس آسیب و جراحت میکنم.
هوش مصنوعی: هر شب با اشک چشمانم در غم او غرق میشوم، جالب اینجاست که تا صبح مانند شمعی میسوزم و در آتش درد میسوزم.
هوش مصنوعی: از اشکهای من صدا به آسمان میرسد و فلک از آتش غم من به زحمت میافتد، همچنان که شررهای عطش من بالا میرود.
هوش مصنوعی: آن شوخ (عزیز) به من نزدیکتر از خودم بود، او به خاطر دیوانگی من، همیشه در جایی در حال حرکت بود و به من در دل و جانم راهنمایی میکرد.
هوش مصنوعی: سرگردانی و بیهویتی، نتیجهای جز رنج و دشواری در پی ندارد و این بیخود بودن، تنها به خاطر دوری از دلبران است؛ در حالی که این حالت سردرگمی هیچ حاصلی برای جان نمیآورد جز حسرت و ناکامی.
هوش مصنوعی: از این به بعد من به ستایش نام نیک مهدی قائم میپردازم و همچنین از ذات پاک و مقدس خداوند سپاسگزار خواهم بود.
هوش مصنوعی: ای دریغ از چهرهٔ زیبای تو که با تابش خود، چراغ خانهام را روشن کرده و محفل بزرگان را نورانی کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی که استعداد و ذوق فرابزرگ مانند خورشید بر آستین تو میریزد، دانش و آگاهی مانند جواهری ارزشمند به دست میآید و همچون لعل با ارزش، علم و دانایی الهی در وجود تو نمایان میشود.
هوش مصنوعی: تو در مکانی پر از زیبایی و ظرافت، مانند شب پرندههای شب آموختهای، و در جایی دیگر مانند یک کودک زبانبسته، حکمت و دانایی لقمان را در اختیار داری.
هوش مصنوعی: زمانی که خشم تو بر وجود کافران مانند شمشیری درخشان فرود آید، همچون تیری که بر جان منکران پرتاب شود.
هوش مصنوعی: همواره خاطراتی شیرین و لحظاتی با نور و زیبایی در ذهنم تداعی میشود، مانند درخشش ناگهانی ستارهای در آسمان که به یادم میآورد. در هر لحظه، یاد برخی از پیامدهای ناگوار نیز به سراغم میآید، مانند وسوسههای شیطان.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به طور جدی با خداوند دشمنی کنی، بهتر است که بر پاک کردن جمعیت و گروهی تمرکز کنی. اگر هم بخواهی قوم و ملتی را از بین ببری، باید با نافرمانی و سرکشی پیش بروی.
هوش مصنوعی: بخرطومش از روی خشم، یک آن، فیل گرمابه را به چنگ میآورد و به او دردی میدهد که از کینه شیر شادروان ناشی شده است.
هوش مصنوعی: تشنگی مسکین در انتظار است تا مسیر تو را بیابد و کسی که به دنبال وصل توست، در حیرت و سردرگمی به سر میبرد تا راهی برای رسیدن به عشق تو بیابد.
هوش مصنوعی: سرنوشت، به برکت وجود تو، آب کوثر را در کوزهای قرار داده و به لطف و مهربانیات بهشت را بهصورت توشهای در کیسهای جای داده است.
هوش مصنوعی: اگر لبهای تو را به رنگ لعل در آورند، مانند معجزه عیسی خواهد بود، و اگر آن را در دست بگیری، مانند حجت موسا تبدیل به مار میشود.
هوش مصنوعی: شخصی از محبت و زیبایی تو چنان شرمنده میشود که بر روی عبا خود میکشد. عیسی مریم به خاطر زیبایی تو، عصای خود را از آتش پنهان میکند، همچنان که موسی پسر عمران کارهای خود را انجام میدهد.
هوش مصنوعی: اگر عشق تو به من افزوده شود، ای ماه زیبای شب، دل من در جمع شما مثل شبنم خواهد شد. اگر مهربانیات به من کمک کند، ای خورشید جان، من زنده میشوم.
هوش مصنوعی: پر توی نور خورشید، زیباییهای جهان را از شبنم ترسیده دور میکند و تابش ماه که در آسمان در حرکت است، از پارچهای نرم و لطیف نمایان میشود.
هوش مصنوعی: اگر به درون خود بنگری، خواهی دید که نفس اماره در وجود تو حقیقتی است که با جود و بخشش و فضل و کرم نمایان میشود، ای معبودی که احسان و نیکی را خلق کردهای.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که در سرزمین خود، مفهوم لادیهیم را قرار میدهند و بر بالای آن، تصویری از حقیقتی مینویسند که تنها با قلمی ناتوان و بیارزش قابل ثبت است.
هوش مصنوعی: دنیا برای تو مانند جشن و مهمانی است، زمینش مانند فرشی زیبا، سقفش به مانند آسمان و خورشید و ماه به عنوان دو چراغ روشنایی در آن میدرخشند، در حالی که ستارهها نیز مانند چراغهای زیبا در این فضا میتابند.
هوش مصنوعی: از فراوانی نعمتها، سفرهای پهن کردهای که آفرینش بهعنوان مهمان بر سر آن نشسته است.
هوش مصنوعی: آب، خاک، باد و آتش به خاطر قدرت تو در عالم به وجود آمدهاند و در هر لحظه علت ایجاد ترس و نگرانیها هستند.
هوش مصنوعی: وقتی که با محبت تو، سرمنشأ خوشی و زیبایی ثروت را به من مینوشانی، و با رحمتت، زمین را زینت میبخشی و باغهای بهشتی را آباد میکنی.
هوش مصنوعی: از کوی محبوب هر شخص آگاهی میتواند فرزانگی را در جهان ببیند و از خاک آستانت هر کسی میتواند زینت کیهان را به دست آورد.
هوش مصنوعی: از تو، ای مظهر بخشش، حرکتی در لوح نوشته شد که نشاندهندهی زیبایی و جود تو است. نام تو چنان قدرتی دارد که عرش آسمان را بر پا میدارد و به خاطر کرامت و احسانی که از توست، برکت و بزرگی در جهان هستی جاری میشود.
هوش مصنوعی: اگرچه توانایی من در نظم و شعر به اندازه دعبل و اعشی نیست، اما در بیان و سخنوری همپایه سعدی و حسّان نیستم.
هوش مصنوعی: من در جستجوی گنج و ثروت هستم و به سراغ طلا رفتهام، اما از این که نتوانستهام به آنچه میخواهم برسم، احساس شرمندگی میکنم. در عوض، با وجود تلاش زیاد، فقط گوهر ناب را از جایی دور بهدست آوردهام.
هوش مصنوعی: جهان محل پادشاهان است و درگاه آن پر از شکوه و عظمت. ای خداوند، نگاهی به این تاج بکن و از رحمت و لطف بیحد و حصر خویش بهرهمند ساز.
هوش مصنوعی: فضیلت تو همچون آفتاب درخشان است، در حالی که من به مانند شبنم هستم که عفو و بخشش تو بر من همچون نوری است که از ماه میتابد و زیبایی من را در برابر نافرمانیام نمایان میسازد.
هوش مصنوعی: در جایی که دلبران در باغی زیبا و بدون خطر به سر میبرند، چهره آنها مانند گل میدرخشد، تا عاشقان از مشکلات و دردهای بیدلیل در عافیت باشند.
هوش مصنوعی: ای کاش حسودان به چشم خود نگریسته و ناامید شوند و حسادت را فراموش کنند. امید دارم که محبت و ایمان باعث روشنایی چهرهات شود و همیشه در محیطی پر از عشق و صفا زندگی کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپهسالار لشکرشان یکی لشکر کاری
شکسته شد از و لشکر ولیکن لشکر ایشان
چه روز افزون و عالی دولتست این دولت سلطان
که روز افزون بدو گشته ست ملک و ملت و ایمان
بدین دولت زیادت شد به اسلام اندرون قوت
بدین دولت پدید آمد به تعطیل اندرون نقصان
بدین دولت جهان خالی شد از کفران و ازبدعت
[...]
خجسته دولت عالی همین کرد ای ملک پیمان
که فتحی نو دهد هر روز از یک گوشه کیهان
فرود آرد سپاهت را به گرد کشور عاصی
برآرد گرد از آن کشور بسوی گنبد گردان
برانگیزد ز شادروان سپاه پادشاهی را
[...]
چه گوئی؟ ای شده زین گوی گردان پشت تو چوگان
به دست سالیان شسته زمان از موی تو قطران
ز قول رفته و مانده چه بر خواندی و چه شنودی؟
چه گفتند این و آن هر دو؟ چه چیز است این، چه چیز است آن؟
گر این نزدیک را گوئی و آن مر دور را گوئی
[...]
چو رستم گشت در کوشش، چو حاتم گشت در بخشش
چو لقمان گشت در حکمت، چو سلمان گشت در عرفان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.