گنجور

 
۱۸۰۱

فصیحی هروی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - مدح حسن‌خان شاملو

 

... برخیز و سمند کن سبک پوی

از چهره سکه موج خون شوی

چون خطبه ز تو ندارد القاب ...

... برنامه عشق و حسن عنوانست

گه موجه کوثرش نویسی

گه چشمه شکرش نویسی

کوثر ز کجا و موج ناموس

کش باد فکنده بر جبین بوس ...

فصیحی هروی
 
۱۸۰۲

فصیحی هروی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - مدح محمد امین

 

... نور تراوش کندش از لباس

داغ طلب در جگرش موج زد

شهد سفر در ثمرش موج زد

شوق شدش قبله نمای مراد ...

فصیحی هروی
 
۱۸۰۳

فصیحی هروی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳

 

... گیرم که درون سینه داری

صد دوزخ موج زن حصاری

مگشای در حصار خود را ...

فصیحی هروی
 
۱۸۰۴

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۲

 

هرگز چشمم به روی او وانشود

کز موج نگاه دیده دریا نشود

همچون مژه زیاده در دیده خلد ...

فصیحی هروی
 
۱۸۰۵

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۵

 

... تمکین تو بحریست که از صد صرصر

یک طره موج او پریشان نشود

فصیحی هروی
 
۱۸۰۶

فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۵

 

دیده شب فال مراد از موج اشک ما گرفت

کشتی بی ناخدا کام از دل دریا گرفت

فصیحی هروی
 
۱۸۰۷

فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴۴

 

کو جنون تا هر نفس در دل سراغی گم شود

سینه همچون موج در گرداب داغی گم شود

فصیحی هروی
 
۱۸۰۸

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲

 

... تا در آب افتاده عکس عارضت

می نیاسوده است موج از اضطراب

بر بیاض دیده از خون جگر ...

کلیم
 
۱۸۰۹

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶

 

... بر روی آب رخصت سجاده گستری

اول نداشت موج ز مژگان من گرفت

معشوق خردسال بود سازگارتر ...

کلیم
 
۱۸۱۰

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱

 

... دود آه کیست کان زلف پریشان را گرفت

موج ابروی ترا تا دیده از جا رفته است

دیده من گرچه صد ره راه طوفان را گرفت ...

کلیم
 
۱۸۱۱

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶

 

... محنت چو گشت عادت جور فلک چه باشد

چون تن به بند دادی زنجیر موج آب است

تو پادشاه حسنی مشمار بوسه بر ما ...

کلیم
 
۱۸۱۲

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳

 

... از خضر مکش منت بیجا به ره عشق

کز بحر ره قافله موج به در نیست

زان غمزه به دل می رسدم از ره دیده ...

کلیم
 
۱۸۱۳

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵

 

... تشنه زاب جوی بیش از سیل کام دل گرفت

موج می تیغ است بر وی جلوه گل آتش است

هر کجا طبع بلند از دهر بی حاصل گرفت ...

... گرد اگر برخاست از جا رخصت از محمل گرفت

رفت عمرم در سفر چون موج و نتوانم کلیم

گوشه امنی درین دریای بی حاصل گرفت

کلیم
 
۱۸۱۴

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵

 

ما را طپیدن از غم دنیا شعار نیست

صد شکر کآب طینت ما موج دار نیست

بی جذبه جنون نرسد کس به هیچ جا ...

کلیم
 
۱۸۱۵

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶

 

... ز بس که منفعل از درد بی دوای من است

ز بس که موج غمم در میان گرفته کلیم

ز من کناره کند هر که آشنای من است

کلیم
 
۱۸۱۶

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴

 

... آمد طبیب مرگ تلاش دوا بسست

ایدل ز موج اشک سیاهی مبر ز چشم

صیقل مزن که آینه ام بی جلا بسست ...

کلیم
 
۱۸۱۷

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴

 

سرخوش از می چو نیم موج هوا شمشیر است

ابر تر را چکنم قطره باران تیر است ...

... باده در طبع من آبست که در شمشیر است

موج سان بر سر هر قطره می می لرزم

چه توان کرد مس طبع مرا اکسیر است ...

کلیم
 
۱۸۱۸

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵

 

پیش چشم مژگانی کز سرشک شادابست

سیل آب شمشیرست موج تیغ بی آبست

بخت بد نشد بیدار ساده لوح پندارد ...

کلیم
 
۱۸۱۹

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹

 

... عاشق چسان تواند خود را بگلرخان بست

آب و گل وجودم از رعشه موج دارست

بی می نمی تواند مغزم در استخوان بست

هر بستگی که باشد موج می اش کلیدست

پیرمغان گشاید هر در که آسمان بست ...

کلیم
 
۱۸۲۰

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵

 

... درین چمن نرود عهد خوشدلی بشتاب

ز موج سبزه بپای نشاط زنجیرست

نقیض گیری افلاک را چه می دانی ...

کلیم
 
 
۱
۸۹
۹۰
۹۱
۹۲
۹۳
۲۶۳