... چشم بنهاده تا که می آید

اندر آن کوچه از سفید و سیاه

این سخن را به گوش جان بشنو ...

... کش از علم ترکست هم تختی و هم تاجی

در کوچه درزارتیر بارد زره سوزن

از قب زرهی سازم وز ور بدن آماجی ...

... آن پای به دامن غرامت

وین روی به کوچه ملامت

نی نی غلطم ز بی زبانی ...

وقتی صدیق اکبر رضی الله عنه در ایام خلافت خود در کنار کوچه های مدینه می گشت و بر در خانه خانه می گذشت ناگاه به خانه ای رسید و از آن خانه آواز گریه ای شنید که زنی بیتی می خواند و از دیده سرشک گرم می راند مضمون بیت آنکه

ای طلعت تو به خوبی از ماه فزون ...

... بودم به عقل ذوفنون پیر خرد پیش از جنون

طفلان دوانندم کنون در کوچه و بازارها

زین نظم نو چرخ کهن یکباره گو حیرت مکن ...

... شدن به کوی ریا شیخ را خوش است مباد

مرا بجز روش کوچه مغان یارب

چو سرکشی است طریق ریا سر فانی ...

... اهلی بسر کوی تواش ترس عسس نیست

مست است و سگ کوچه شمارد عسسان را

... شور از جهان بر آمد عشق نهان بر افتاد

تا خانه کرد آن مه در کوچه خرابات

بسس خانمان فروشند بس خاندان بر افتاد ...

یار از سر کوچه چو مه برآمد

هر گوشه هزار وه برآمد ...

... نه تنها اهلی شیدا که مجنون نیز بگریزد

ز رسوایی که من در کوچه و بازار می بینم

... راه زاهد در حقیقت بود تقلید و مجاز

زین سبب از کوچه تحقیق دور افتاده است

قسم جانم در ازل چون عشق جانان بوده است ...

... پیوسته در آفاق جهان ولوله هست

مفتی چه نشستی که از این کوچه تقلید

تا منزل تحقیق بسی مرحله هست ...

... سر در طلبش رفت و بسامان نرسیدیم

در کوچه عشق تو همه عمر برفتیم

آمد بسر این عمر و به پیشان نرسیدیم ...

... محتسب مست و عسس هم مست و شحنه بود مست

جمله اصناف مست و کوچه و بازار مست

صوفی ما مست و خلوت مست و ذوق و حال مست ...

... فروغ مجلس می گشت نور طاق محرابت

چه شیرینیست در نازت که در هر کوچه شیرینی

بدندان لب گزد هر دم ز شوق شکر نابت ...

... بکشت تشنه ی ما آب بی لجام رسان

چه ننگ و نام فغانی درآ به کوچه ی عشق

ز گریه سیل ببنیاد ننگ و نام رسان

... تا جبرییل ناد علی بر نبی نخواند

ظاهر نشد بخلق خدا کوچه مظهرست

کشف ضمیر و سیر مقامات و طی ارض ...

... سگ کویش به تنگ آمد ز آه و ناله ات هرشب

برو ای شاهدی یک شب ببر زین کوچه غوغا را

... گوییا غیر از دل ما یار غمخواری نیافت

زاهدا زرق ریا در کوچه رندان مپوش

کین متاع آنجا بسی بردند و بازاری نیافت ...

... در زه عشق جز ملامت نیست

عاشقی کوچه سلامت نیست

دل گرفتار این ملامت باد ...