بخش ۴۱ - نامه نوشتن لیلی به مجنون و عذر خواستن که شوهر کردن نه اختیار وی بلکه تکلیف مادر و پدر بود
دردانه فروش درج این درج
این گوهر حرف را کند خرج
کان از صدف شرف مهین در
وان نه صدف از فروغ او پر
آن بانوی حجله نکویی
وان بانی کاخ خوبرویی
آن ماه فلک حصاری از وی
وان پر مه و خور عماری از وی
شمع حرم بزرگواری
سیاره برج نامداری
آهوی دمن غزال اطلال
پروین عقد هلال خلخال
چون گوهر سلک دیگری شد
آرایش تاج سروری شد
یعنی جفت مهی چو خود طاق
مشهور به نیکویی در آفاق
پیوسته ز کار خود خجل بود
وز عاشق خویش منفعل بود
ترسید که آن گمانش افتد
واندر خاطر چنانش افتد
کو پشت به دوستار خود کرد
وان جفت به اختیار خود کرد
با صحبت وی گرفت آرام
وز لب شکرش نهاد در کام
بر گنج مراد دست دادش
در دست کلید آن نهادش
تدبیر نیافت غیر ازین هیچ
کان قصه درد پیچ در پیچ
در طی صحیفه مطول
چون زلف سیاه خود مسلسل
تحریر کند به خون دیده
از خامه هر مژه چکیده
عنوان همه درد همچو مضمون
ارسال کند به سوی مجنون
این داعیه چون به خاطر آورد
آن نامه سینه سوز را کرد
آغاز به نام ایزد پاک
تسکین ده بیدلان غمناک
از ابروی نیکوان کمان ساز
وز غمزه خدنگ فتنه انداز
رخساره شاهد گل آرای
مشتاقی جان بلبل افزای
درمان کن درد دردناکان
مرهم نه ریش سینه چاکان
از برق جمال دین و دل سوز
وز صبح وصال دیده افروز
دیباچه نامه چون رقم زد
از صورت حال خویش دم زد
کین نامه که تازه داستانیست
از دلشده ای به دلستانیست
آن مانده به کنج نامرادی
وین رانده فرس به دشت و وادی
آن پای به دامن غرامت
وین روی به کوچه ملامت
نی نی غلطم ز بی زبانی
پیشش به سخن شکر فشانی
یعنی ز من به دام بسته
نزدیک تو ای ز دام جسته
ای رفته ز همدمان سوی دشت
همراه تو نی جز آهوی دشت
از درد تو باشد آهو آگاه
باشد ز سه حرف او دو حرف آه
ای جسته ز محرمان خود دور
از تیزتکیت در حسد گور
کن تیز سوی من این تک و تاز
در گور حسد آتش انداز
ای اشک فشان به هر گوزنی
از بار دل تو کوه وزنی
خود را زین وزن اگر رهاند
پیدا باشد کزو چه ماند
ای زاطلس و خز تو را کناره
پهلوی تو خوش به خار و خاره
از ما کرده کناره چونی
افتاده به خار و خاره چونی
سر با که همی نهی به بالین
همخواب کیی به یک نهالین
بر مهد شبت که می نهد گام
وز شهد لبت که می خورد کام
بپسوده به دست راحتت کیست
مرهم بخش جراحتت کیست
شبها کف پای تو که بیند
خار از کف پای تو که چیند
خوانت که نهد به چاشت یا شام
همخوان تو کیست جز دد و دام
با این همه شکر کن که باری
نبود چو منت به سینه باری
باری چه که کوههای اندوه
هر ذره ازان به جای صد کوه
پند پدر و جفای مادر
درد سر و ماجرای شوهر
روزان و شبان نیم زمانی
دور از نظر نگاهبانی
چون آه کشم نظر به راهت
گوید که برای کیست آهت
ور گریه کنم ز داغ حرمان
گوید که به گریه نیست فرمان
وز خانه نهم چو پای بیرون
گوید که ز در میای بیرون
ور روی نهم به چشمه آب
گوید که ز چشمه روی برتاب
ور جای کنم به عرصه دشت
گوید تا کی چنین توان گشت
دوران چو گلم به ناز پرورد
وز خار ستیزه غنچه ام کرد
شوهر کردن نه کار من بود
کاری نه به اختیار من بود
از مادر و از پدر شد این کار
زیشان به دلم خلید این خار
هر کس که چو گل رخ تو دیده ست
یا بوی تو از صبا شنیده ست
کی دیده به هر کسی کند باز
یا صحبت هر خسی کند ساز
همخوابه من نبوده هرگز
سر بر سر من نسوده هرگز
نی دست که گیرد آستینم
نی پای که بسپرد زمینم
گشته ز من خراب مهجور
قانع به نگاهی آن هم از دور
زین غم روزش شبی ست تاریک
زین رنج تنش چو موی بایک
وز کشمکش غمش ز هر سوی
نزدیک گسستن است آن موی
آن موست حجاب را بهانه
خوش آنکه بر افتد از میانه
تاروی تو بی حجاب بینم
خورشید تو بی سحاب بینم
نامه که شد از حجاب بنیاد
آخر چو به بی حجابی افتاد
زد خاتم مهر اختتامش
از حلقه میم و السلامش
پیچید چو درج عیش عاشق
از دست رفیق ناموافق
بنوشت بر آن ز چشم پرخون
کامرزادش خدای بیچون
کز کلبه غم به کوی هجران
در شهر بلا ز ملک حرمان
پرسد خبری ز عمر سیری
بر شیوه جاندهی دلیری
وان حرف وفا بدو رساند
تا حال اسیر خود بداند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعری با به کارگیری استعارهها و تصاویر زیبا، از عشق و دردهای ناشی از آن سخن میگوید. او از زیبایی محبوب خود به عنوان "دردانه" و "گوهر" یاد میکند و او را در مقایسه با ماه و ستارهها توصیف میکند. همچنین، شاعر از مشکلات و رنجهای ناشی از جدایی و حسرت میگوید که در پی عشق به وجود آمده است. وی به احساس ضعف و ناامیدی ناشی از دوری از محبوب خود اشاره میکند و از روابط خود و دیگران به عنوان عاملی که بر زندگیاش تاثیر گذاشته، سخن میگوید. در نهایت، شاعر با نوشتن نامهای به محبوبش، احساسات و دردهای خود را بیان کرده و امید به وصال را در دل دارد.
هوش مصنوعی: فروشنده گوهری ارزشمند است که با سخن خود آن را به دیگران معرفی میکند و به این ترتیب قیمتی که برای آن تعیین کرده است را صرف بیان زیبایی آن میکند.
هوش مصنوعی: از صدف شرف، مرواریدی باارزش به وجود آمده است و این مروارید به دلیل درخشش و زیبایی خود، تمام صدف را از نور خود پر کرده است.
هوش مصنوعی: این زن زیبا و با شخصیت همچون یک دُر در گنجینهای ارزشمند میدرخشد و کسی که او را میسازد، به شکل و زیبایی کاخی شکوهمند است.
هوش مصنوعی: ماه در آسمان به دور خود دیواری دارد و ستارهها و خورشید نیز در فضایی مشابه مانند یک محوطه زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: شمع حرم به معنای نوری است که در مکان مقدسی میتابد و بزرگواری و مقام شامخ شخصیتی را توصیف میکند که به عنوان یک سیاره در بین ستارهها درخشان و نامآور است. این افراد به مانند ستارههایی در آسمان هستند که نور افشانی میکنند و به دیگران هدایت میکنند.
هوش مصنوعی: یک آهو در دمن (چمنزار) در حال بازی است و آن غزال زیبا که در چشمانداز این مکان میدرخشد، مانند هلال ماه در کنار خلخال (زینت) مینشیند.
هوش مصنوعی: وقتی که مروارید به جواهرات دیگر تبدیل میشود، زیبایی و زینت تاج سلطنتی را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: یعنی جفت مهوشی که همچون خود، در جایی به زیبایی معروف است.
هوش مصنوعی: همواره از کارهای خود شرمنده بود و نسبت به معشوقش واکنش نشان میداد.
هوش مصنوعی: او از این میترسد که آن فکر و گمان در ذهنش شکل بگیرد و در خاطرش بیفتد.
هوش مصنوعی: او به دوستی که دوستش دارد، پشت کرد و همسرش را بر اساس خواست خودش انتخاب کرد.
هوش مصنوعی: با صحبت او آرام شدم و لبانش که مانند شکر بود را به دهان گذاشتم.
هوش مصنوعی: او به آرزوی خود رسید و کلید آن را در دستانش قرار داد.
هوش مصنوعی: هیچ تدبیری جز این وجود ندارد، زیرا قصهی درد، با پیچیدگیهای زیادی همراه است.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و طولانی بودن مضامین در یک متن اشاره دارد، مانند رشتهای که به آرامی و به وابستگی به هم در کنار هم قرار گرفتهاند. به عبارتی، مطالب به شکلی دلنشین و پیوسته با هم ارتباط دارند و خواننده را به خود جذب میکنند، مشابه زلف سیاهی که به صورت زیبایی به هم تنیده شده است.
هوش مصنوعی: هر مژهام که اشک میریزد، مانند قلمی است که با خون چشمانم مینویسد.
هوش مصنوعی: تمامی دردها و مشکلات را مانند یک موضوع برای عاشق دیوانهای ارسال میکند.
هوش مصنوعی: وقتی این ادعا را به خاطر آورد، آن نامهای که دل را به آتش میکشید، به یاد آورد.
هوش مصنوعی: با نام خداوند پاک شروع میکنیم؛ کسی که میتواند دلهای غمزده و بیقرار را آرامش دهد.
هوش مصنوعی: از ابروهای زیبا و دلربا کمان بساز و با نگاه فریبندهات، تیرهای فتنه و وسوسه را پرتاب کن.
هوش مصنوعی: پیشانی زیبا همانند گلی است که دل عاشق را گرم میکند و جان بلبل را شاداب میسازد.
هوش مصنوعی: درد کسانی را که رنج میبرند درمان کن، نه اینکه فقط به زخمهای خودت بپردازی و با نالههای خود بر درد دیگران بیتوجه باشی.
هوش مصنوعی: از زیبایی چهره دین و دل سوزان و از سپیده صبح دیدار، چشمها روشن و پرشور میشوند.
هوش مصنوعی: پیشگفتار نامه وقتی از وضعیت خود نوشت، از حال و روز خود سخن گفت.
هوش مصنوعی: این نامه که تازه نوشته شده، داستانی است از احساسی که از دل یک نفر به دل دیگری منتقل شده است.
هوش مصنوعی: آن شخصی که در گوشهای از نومیدی مانده، در حالی که این فرد دیگر به دشت و سرزمینهای وسیع رانده شده است.
هوش مصنوعی: یکی از افراد از یک سو در حال تحمل سختیها و خسارتها است و از سوی دیگر، با دلی پر از خشم و سرزنش به سوی میدانهای انتقاد و ملامت میرود.
هوش مصنوعی: من به خاطر ناتوانیام در بیان احساساتم، دست به گلابی میزنم و از او میخواهم که مانند عسل حرف بزند.
هوش مصنوعی: من به خاطر تو در دام گرفتار شدم، اما تو از آن دام رهایی یافتی.
هوش مصنوعی: ای کسی که از همراهان رفتهای، در دشت چیزی جز آهوی دشت همراه تو نیست.
هوش مصنوعی: آهو به خاطر درد تو آگاه است و از کلمات تو فقط دو حرف "آه" را میفهمد.
هوش مصنوعی: ای کسی که از دوستان و رازداران خود دور شدهای، در سایه حسادت دیگران، به بیحالی و تنهایی دچار شدهای.
هوش مصنوعی: به من سریع و با شوق نزدیک شو و در دل حسادت، شعلهای از آتش برپا کن.
هوش مصنوعی: ای اشک، تو به هر زحمتی که برای دل سنگین من به بار میآوری، نشانهای از درد و حسرت هستی که بر دوش این دل سنگین است.
هوش مصنوعی: اگر بتوانی از این بار سنگین خود را رها کنی، مشخص است که چه چیزی از تو باقی میماند.
هوش مصنوعی: تو با پارچههای زیبا و بافتینهای گرانبهای خود، به مانند خاری در کنار زیباییهای طبیعت به چشم میآمدی.
هوش مصنوعی: به ما پشت کردهای و از ما فاصله گرفتهای، در حالی که دچار مشکلات و سختیها شدهای.
هوش مصنوعی: با چه کسی بر روی بالین میخواهی سر بگذاری، کیست که مانند یک جوانه در کنار تو باشد؟
هوش مصنوعی: به هنگام خواب تو که قدم میگذارد و از طعم شیرین لبهای تو که لذت میبرم.
هوش مصنوعی: به راحتی میتوان فهمید که کسی جز خودت نمیتواند دردها و جراحتهای روحیات را درمان کند.
هوش مصنوعی: در شبها، هیچکس نمیتواند به راحتی درد و زحمت تو را تجربه کند، همانطور که هیچکس نمیتواند خارها را از پای تو بردارد یا به شکلی به تو کمک کند. این بیان نشاندهندهی تنهایی و سختیهای سفرت در زندگی است.
هوش مصنوعی: هرکه در میهمانی تو در هنگام صبح یا شب مینشیند، جز حیوانها کیست؟
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که باید شکرگزار باشی، زیرا در این حالت بار سنگینی بر دوش نداری و فقط منت خودت را بر دوش میکشی.
هوش مصنوعی: به هر حال، چه فرقی میکند که کوههای غم و اندوه هر ذره از آن به اندازۀ صد کوه باشد؟
هوش مصنوعی: پندی که پدر به فرزند داده و بیمحلی یا ظلم مادر، همه این موارد مشکلاتی را ایجاد میکنند و قصههایی را رقم میزنند که به زندگی شوهر نیز مربوط میشوند.
هوش مصنوعی: در طول روز و شب، برای مدتی از دید و نظارت نگهبان دور هستیم.
هوش مصنوعی: وقتی که من آهی میکشم، نگاه تو به سمت من میآید و به من میگوید که این آه برای چه کسی است.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر حسرت و ناامیدی گریه کنم، میگوید که گریه کردن در دست من نیست.
هوش مصنوعی: وقتی که فردی از منزل خارج میشود، به او گفته میشود که نباید از در خارج شود.
هوش مصنوعی: اگر من به چشمه آب بگویم که میخواهم روی خود را از آن برگردانم، این بدان معناست که به آن چشمه توجهی نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: اگر در دشت قرار بگیرم، میپرسد که تا کی میتوان چنین ادامه داد.
هوش مصنوعی: در دورهای که همچون گل با محبت و ناز پرورش یافتم، از درد و مشکلاتی که مانند خار بودند، به شکل یک غنچه درمیآیم.
هوش مصنوعی: ازدواج کردن نه به اختیار من بود و نه کاری بود که من بخواهم.
هوش مصنوعی: این کار که از پدر و مادر نشأت گرفته، در دل من مانند خار نفوذ کرده و آزارم میدهد.
هوش مصنوعی: هر کسی که چهره تو را مانند گل دیده یا بوی تو را از نسیم شنیده، تحت تأثیر زیبایی و جذابیت تو قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: هیچکس ندیده است که هر شخصی به راحتی با هر کسی صحبت کند یا با هر فردی به خوبی رفتار کند.
هوش مصنوعی: هرگز کسی با من نمیخوابیده و بر سر من خوابش نبرده است.
هوش مصنوعی: نه دستی دارم که آستینم را بگیرد و نه پایی که به زمین بسپردم.
هوش مصنوعی: از من جدا و دور افتاده، با خیالی ناچیز و تنها با یک نگاه از دور به او قانع شدهام.
هوش مصنوعی: از شدت غم، شبش تاریک است و از درد و رنجی که میبرد، مانند موی سپید شده است.
هوش مصنوعی: از جدال با اندوه او، از هر سو به پایان نزدیک میشود، آن موی.
هوش مصنوعی: آن موهای زیبای تو باعث میشود که حجاب بهانهای خوب به نظر برسد، چرا که وقتی آن را کنار میزنید، زیباییتان نمایان میشود.
هوش مصنوعی: من زیبایی تو را بدون هیچ پوششی میبینم، مثل اینکه نور خورشید را بدون هیچ ابری مشاهده میکنم.
هوش مصنوعی: وقتی که نامه از حجاب و پوشش خود بیرون آمد، به دلیل بیپروایی و نبود حجاب، آشکار شد.
هوش مصنوعی: خاتم عشق و محبتش را با حرف میم و سلامش به پایان میرساند.
هوش مصنوعی: عاشق از ناپایداری و پیچیدگیهای زندگی لذت میبرد، اما گاهی اوقات به خاطر مشکلاتی که با دوستان ناهماهنگش دارد، این لذت را از دست میدهد.
هوش مصنوعی: خدایی که بینهایت و بیهمتاست، برای کامرانی عشقش، اشکهای خونی او را نوشت.
هوش مصنوعی: از خانهی غم به کوی جدایی در شهر مصیبت به سرزمین محرومیت میروم.
هوش مصنوعی: میپرسد که آیا در زندگی چیزی خبر هست، چیزی که از روح و دل شجاعت و انگیزهای بخواهد؟
هوش مصنوعی: آن سخن را به او رساندند تا بداند که در چه وضعیتی گرفتار شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.