فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲
... حلقه ها در حلق من از حلقه های موی تست
پای مقصودم به هر راهی که پوید راه عشق
روی امیدم به هر سویی که باشد سوی تست ...
... مطلع صبح سعادت طلعت نیکوی تست
تا زدی راه فروغی بر همه معلوم شد
کافت اهل محبت غمزه جادوی تست
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳
... با صدهزار جام نیارد کسی به دست
یک جسم ناتوان ز سر راه او نخاست
یک صید نیم جان ز کمین گاه او نجست ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰
... که زیر هر قدمش جان نازنینی هست
نشسته ام به سر راه ناوک اندازی
بدین امید که پیکان دل نشینی هست ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴
... مرهم از خنده لعل نمکین خوش تر نیست
تا بناگوش تو زد راه دل محزون را
هیچ در گوشم از آواز حزین خوش تر نیست ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹
بر سر راه تو افتاده سری نیست که نیست
خون عشاق تو در ره گذری نیست که نیست ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳
... اندر سفر عشق مرا هم سفری نیست
در راه خطرناک طلب گم شدم آخر
زیرا که درین ورطه مرا راهبری نیست
تا آن صنم آمد به در از پرده فلک گفت ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰
... گر به حسرت ندهم جان گرامی چه کنم
کز سر راه تو حسرت نگران باید رفت
خط سبز از رخ زیبای تو سر زد افسوس ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱
... دامن مقصود خود هم پیر و هم برنا گرفت
من غلام همت آنم که در راه علی
قطره داد امروز و فردا در عوض دریا گرفت ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲
... یا به حاجت در برش دست طلب خواهم گشاد
یا به حجت از درش راه سفر خواهم گرفت
یا لبانش را ز لب هم چون شکر خواهم مکید ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷
... در کوی وفا چاره به جز دادن جان نیست
یعنی که مجو در طلبش راه سلامت
تیری ز کمانخانه ابروش نخوردم ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴
... نتوان به هم آمیزش پیدا و نهان داد
در راه طلب جان عزیزم به لب آمد
خوش آن که مقیم در جانان شد و جان داد ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲
... که نامرادی عشاق را روا دارد
به راه عشق بنازم دل فروغی را
که با وجود جفایت سر وفا دارد
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷
... مسلمان تا مسلمان فرق دارد
من و می خانه خضر و راه ظلمات
که می با آب حیوان فرق دارد ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵
... من و از کوی تو رفتن به سلامت هیهات
که سر راه مرا عشق ز هر سو دارد
مگرش دست به چین سر زلف تو رسید ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹
... صد جان گران مایه گرفت از لب جانان
یک جان به سر راه طلب هر که فدا کرد
گر بر سر ما دست فلک تیغ ببارد ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳
... وین شمایل که تو داری همه را مایل کرد
شبی افتاد به بزم تو فروغی را راه
عشق تا محشرش افسانه هر محفل کرد
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵
... گر نیم شب بنالی از سوز دل فروغی
راه قضا توان زد دفع بلا توان کرد
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴
نرگس مست تو راه دل هشیاران زد
خفته را بین که چسان بر صف بیداران زد ...
... گرم شوق آمد و سر بر در خماران زد
نازم آن چشم سیه مست که از راه غرور
سرگران آمد و بر قلب سبکباران زد ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵
... آخر ای سرو خرامنده فروغی تا چند
از سر راه تو حسرت نگران برخیزد
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹
هر دلی کز عشق ماهی اندرو راهی نباشد
کشوری ویرانه دانش کاندرو شاهی نباشد ...
... ای که پرسی سر گذشتم پایم اندر گل فروشد
زان که در راه غمم جز اشک همراهی نباشد
لیک شادم در جهان و جاهم از چرخ است برتر ...
... بندگی اوست فخر پادشاهان زمانه
بنده را از بندگی خواجه اکراهی نباشد
مهر با رای منیرش ذره ای کمتر نماید ...