بر سر راه تو افتاده سری نیست که نیست
خون عشاق تو در رهگذری نیست که نیست
غیرت عشق عیان خون مرا خواهد ریخت
که نهان با تو کسی را نظری نیست که نیست
من نه تنها ز سر زلف تو مجنونم و بس
شور آن سلسله در هیچ سری نیست که نیست
نه همین لاله به دل داغ تو دارد ای گل
داغ سودای رخت بر جگری نیست که نیست
اثری آه سحر در تو ندارد، فریاد
ور نه آه سحری را اثری نیست که نیست
سیل اشک ار بکند خانهٔ مردم نه عجب
کز غمت گریه کنان چشم تری نیست که نیست
جز شب تیرهٔ ما را که ز پی روزی نیست
پی هر شام سیاهی سحری نیست که نیست
چون خرامی، به قفا از ره رحمت بنگر
کز پیات دیدهٔ حسرت نگری نیست که نیست
بی خبر شو اگر از دوست خبر میخواهی
زان که در بی خبریها خبری نیست که نیست
ترک سر تا نکنی پای منه در ره عشق
که درین وادی حیرت خطری نیست که نیست
من مسکین نه همین خاک درش میبوسم
خاک بوس در او تاجوری نیست که نیست
قابل بندگی خواجه نگردید افسوس
ور نه در طبع فروغی هنری نیست که نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی عواطف و احساسات عاشقانه و درد ناشی از عشق میپردازد. شاعر بیان میکند که در مسیر عشق، هیچ چیز نیست که از نظر عشق و احساسات خالی باشد. عشق شدید و غیرت، موجب رنج و اشک میشود و شاعر از داغ عشق و غم جدایی میگوید. او همچنین به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره دارد و بیان میکند که در دنیای عشق هیچکس به پای معشوق نمیرسد. در نهایت، شاعر از بیخبری از دوست و خطراتی که در عشق وجود دارد سخن میگوید و بیان میکند که عشق، همواره با غم و اندوه همراه است.
هوش مصنوعی: در مسیر تو، هیچ سري نیست که تحت تأثیر عشق تو نباشد و در هیچ کجا نیست که نشانی از عشق و خون دل عاشقان تو دیده نشود.
هوش مصنوعی: عشق من به شدت احساساتی است و به همین خاطر ممکن است به خاطر غیرت و احساساتی که دارم، برای من مشکلساز شود. چون وقتی تو در کنار من هستی، هیچ کس دیگری را نمیبینم و هیچ توجهی به دیگران ندارم.
هوش مصنوعی: من فقط به خاطر زیبایی موهایت دیوانه و شیدا هستم و این شور و شوقی که از این زنجیره (زیبایی) احساس میکنم در هیچکس دیگر وجود ندارد.
هوش مصنوعی: نه تنها این لاله، بلکه دل من به خاطر تو سوز و گداز دارد. ای گل، نیست کسی که مانند من از عشق تو در عذاب باشد.
هوش مصنوعی: آه سحر بر تو تأثیری ندارد و اگر فریاد هم بکشی، باز هم آن آه بیاثر است و تأثیری ندارد.
هوش مصنوعی: اگر چشمان مردم از شدت اندوه پر از اشک شود، جای تعجب نیست، چرا که به خاطر غمت همه به طور مداوم اشک میریزند و هیچ چشمی وجود ندارد که از این حالت جدا باشد.
هوش مصنوعی: غیر از شب تاریک ما که به دنبال روزی نیست، در هیچ شبی تاریکی نیست که صبح روشنی نداشته باشد.
هوش مصنوعی: هرگاه که با ظاهری دلربا قدم برمیداری، به عقب نگاهی بینداز تا ببینی افرادی که به دنبالت میآیند، چگونه با حسرت به تو مینگرند؛ زیرا آنچه که در پی توست، فقط حسرت و غم است و هیچ چیز دیگری نیست.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از دوست خبری بگیری، بهتر است بیخبر و فارغ از نگرانی باشی، زیرا در حالتی که بیخبر هستی، هیچ خبر خاصی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر تمام عشق را رها کنی و قدم به راه بگذاری، در این مسیر پر از شگفتی هیچ خطری وجود ندارد؛ چون اگر با تمام وجود در این راه قدم برداری، جای نگرانی نیست.
هوش مصنوعی: من انسان کمتری هستم و نه فقط به خاطر اینکه این خاک را میبوسم. در واقع، بوسیدن این خاک ارزش و مقام خاصی ندارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که متأسفانه بر خلاف استعداد و هنرهای درون خود، نتوانستهام خود را در خدمت کسی که شایستگیاش را دارد، قرار دهم. به عبارتی، در دل من تفرعن و نبوغی نهفته است که اگر شرایط متفاوتی داشت، میتوانستم به کار گیرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روشن از پرتوِ رویت نظری نیست که نیست
مِنَّت خاکِ درت بر بصری نیست که نیست
ناظرِ روی تو صاحب نظرانند آری
سِرِّ گیسوی تو در هیچ سَری نیست که نیست
اشکِ غَمّازِ من ار سرخ برآمد چه عجب؟
[...]
خسته چشم تو صاحب نظری نیست که نیست
تشنه لعل تو روشن گهری نیست که نیست
این چه شورست که حسن تو به عالم افکند؟
که نمکدان ملاحت جگری نیست که نیست
بخیه شبنم و گل بر رخ کار افتاده است
[...]
اشک من مانع آه سحری نیست که نیست
ورنه آه سحری را اثری نیست که نیست
خبر این است که کس نیست ز خود بیخبران
ورنه در بی خبریها خبری نیست که نیست
مست آن شد که لب از باده ی مستانه ببست،
[...]
شورش عشق تو درهیچ سری نیست که نیست
منظر روی تو زیب نظری نیست که نیست
نیست یک مرغ دلی کش نفکندی بقفس
تیر بیداد تو تا پر به پری نیست که نیست
ز فغانم ز فراق رخ و زلفت بفغان
[...]
داغت ای تشنه جگر! بر جگری نیست که نیست
سر سودای تو در هیچ سری نیست که نیست
پای مردانه نهادی به ره وادی عشق
گرچه دیدی که در آن ره خطری نیست که نیست
تشنه لب، جان به سپردی به لب آب روان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.