چندی از صومعه در دیر مغان باید رفت
قدمی چند پی مغبچگان باید رفت
نقد جان را به سر کوی بتان باید داد
پاک شو پاک که در عالم جان باید رفت
عیش کن عیش که دوران بقا چیزی نیست
باده خور باده که در خواب گران باید رفت
می ز مینا به قدح ریز و ز عشرت مگذر
که به حسرت ز جهان گذران باید رفت
مژه و ابروی او دیدم و با دل گفتم
که به جان از پی آن تیر و کمان باید رفت
جوی خون از مژهام کرده روان دل یعنی
که به جولانگه آن سرو روان باید رفت
از غم روی تو بی صبر و سکون باید رفت
وز سر کوی تو بی نام و نشان باید رفت
گر به حسرت ندهم جان گرامی چه کنم
کز سر راه تو حسرت نگران باید رفت
خط سبز از رخ زیبای تو سر زد افسوس
که از این باغ به صد آه و فغان باید رفت
حسرتم سوخت زمانی که فروغی میگفت
کز درت با مژهٔ اشک فشان باید رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات و تجربیات عاشقانه و دلتنگی شاعر اشاره دارد. شاعر با نگاهی عمیق به عشق و آثاری که این عشق بر جان و دل او گذاشته، بیان میکند که زندگی موقتی است و باید از لحظات لذت برد. او از زیبایی معشوق و تاثیر آن بر خود سخن میگوید و به گشت و گذار در سرزمین عشق اشاره میکند. این احساسات گاه همراه با درد و حسرت است، به ویژه زمانی که از معشوق دور میشود. در نهایت، poet به این نتیجه میرسد که در پی عشق، باید جان خود را فدای زیبایی و عشق کند، حتی اگر به حسرت بینجامد.
هوش مصنوعی: مدتی باید به خانقاه درویشان رفت و کمی هم در پی شرابفروشان سیر و سفر کرد.
هوش مصنوعی: برای دستیابی به معانی عمیقتر و واقعیات زندگی، باید از جان و سرمایه خود دست بکشیم و به عشق و زیباییهای روحانی توجه کنیم. باید خود را از آلودگیها پاک کنیم، زیرا برای رسیدن به آگاهی و حقیقت، نیازمند سفر در عالم جان هستیم.
هوش مصنوعی: زندگی را جشن بگیر، چون ثبات و دوام در دنیا چیزی نیست. از شراب بنوش، زیرا در خواب عمیق باید به سفر برویم.
هوش مصنوعی: شراب را از مینا در لیوان بریز و از لذتها غافل مشو، زیرا به زودی باید از این دنیا که گذران است، با حسرت خداحافظی کنیم.
هوش مصنوعی: چشمان و ابروی او را دیدم و در دل گفتم که برای رسیدن به او باید با جانم تلاش کنم.
هوش مصنوعی: از چشمانم اشکها مانند جوی خون به راه افتاده، و دل نشان میدهد که باید به سوی آن سر و زیبا بروم و در کنار او زندگی کنم.
هوش مصنوعی: برای فرار از غم چهره تو، باید بیتابی و آرامش را کنار گذاشت و از مکان تو، بدون نام و نشانی، باید دور شد.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم جان عزیزم را فدای حسرت کنم، چه کنم؟ که باید با حسرت به خاطر تو از راه بیفتم.
هوش مصنوعی: رنگ سبزی که از چهره دلربای تو نشأت گرفته، نشان از زیبایی و زندگی دارد، اما متأسفانه باید با دلتنگی و ناله از این باغ و از زیباییات جدا شویم.
هوش مصنوعی: زمانی که فروغی میگفت باید با چشمان اشکبار از در تو بیرون رفت، حسرت در دل من شعلهور شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.