ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۱۲ - جاسوس فرستادن کوش به لشکرگاه ایرانیان، و پیغام قارن به کوش
... شدی شاه فرخنده را بدسگال
بدین بار اگر زنده یابم تو را
سر از تاجداری بتابم تو را ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۱۳ - آغاز جنگ و پیروزی کوش بر اندیان
... چنان غلغل اندر سپاه اوفتاد
که کوش اندر آمد به باره چو باد
ز مردم بپرسید کاین بار چیست
خروشیدن و رزم و آواز چیست ...
... که بر گور پی خسته شیر ژیان
به یکبار برداشت لشکر ز جای
فراوان در آوردشان زیر پای ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۱۴ - جنگ در روز دوم
... جهان گشته از گرد چون آبنوس
به کوش آگهی برد سالار بار
که سالار ایران برآراست کار ...
... دو لشکر چو میغ اندر آمد زجای
ببارید ازآن میغ باران تیر
چو رعد خروشان ده و دار و گیر ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۱۶ - کشته شدن مردان خورّه به دست قارن
... خروشان برآن نامور حمله کرد
همی تاخت باره همی کشت مرد
جنین تا به مردان خوره رسید ...
... چنان شاه را خوار بگذاشتی
براندی بیکباره از بود و زاد
شدی پیشکار یکی دیوزاد ...
... گذر کرد بر زین و شد در شکم
نگون شد ز باره سوار دژم
هم اندر زمان بارگی جان بداد
سپهدار برجست مانند باد ...
... بیامد نشست از بر تخت زر
سران سپه را همه بار داد
وزآن رزم هرکس همی کرد یاد ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۲۲ - رفتن قباد از عقب کوش و پیروزی کوش بر وی
... بزرگان لشکرش با او بهم
همانا فزون بود هفتاد بار
هزاران سوار اندر آن کوهسار ...
... سخن گفت از آن داستان در به در
ز کار کمین و ز باران تیر
وزآن نامداران گشته اسیر ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۲۵ - رسیدن نامه ی تور به سلم و بازگشت سلم از روم
... گرفت و به پیروزی آورد سر
دگر باره ویرانی آباد کرد
به بخشش دل مردمان شاد کرد
به نیرو فزونتر شد از بار پیش
به مردان جنگاور و گنج خویش
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۳۳ - کمر بستن منوچهر به کین ایرج
... منوچهر گردن بیاگند و یال
بسان یکی سرو شد ماه بار
بدو شادمانه دل شهریار ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۳۴ - یاوری خواستن تور و سلم از کوش
... که بر باد گفتی ببستند راه
شمردند دستورشان هفت بار
ز پیر و جوان لشکری صد هزار ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۴۶ - لشکر کشی کاووس به مازندران
... که روی زمین آهن و کوه شد
شمرده برآمد همی هفت بار
ز گردان و گردنکشان صد هزار ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۵۰ - دیدن کاخی آباد و گفتگوی کوش آفریننده ی جهان با پیری فرزانه
... جدا مانده از کشور و گاه خویش
دگر باره از وی بخندید مرد
بدو گفت کوش از دلی پر ز درد ...
... همی خنده آید ز گفتار تو
که یک بار گویی که هستم خدای
دگر باره گویی که راهم نمای
خداوند روزی ده مردمان ...
... تو را گر تبی آید ای یافه گوی
میان تو گردد چو باریک موی
نبینی کس از خویشتن خوارتر ...
... بدین ناتوانی و بیچارگی
خدایی توان کرد یکبارگی
بدو گفت کای پیر ناهوشیار ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۵۱ - راندن پیر، کوش را، و پشیمان شدن کوش
... زیانی نباشد مر او را از این
نباید که این خانه بار دگر
نیابم نیارم من این ره به در ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۵۶ - پیر فرزانه از خاندان جمشید است
... که دل در سرای سپنجی مبند
که نوشش کبست است و بارش گزند
به دانش بری رنج بهتر بود
کجا بار دانش بدان سر بود
بدان جاودانه جهان بر تو رنج
که هست این جهان چون سرای سپنج
اگر زن کنید آرزو از تبار
بجویید نامی زنی هوشیار ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۶۲ - نیرنگ کوش، و ساختن صندوق و فواره
... به فواره اندر کننده شباب
بجنباند آن گاه قفلش سه بار
به نام خداوند بی جفت و یار ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۶۵ - شارستانی به نام ارم
... نه دشمن همی بیند آن را نه دوست
درختش همه زر و یاقوت بار
همه برگ او زمرد آبدار ...
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳
... جعبه ز سینه کنم تیر جفای ترا
بار نیامد دلم در شکن زلف تو
گر نه به گردن کشم بار بلای ترا
بنده سنایی ترا بندگی از جان کند ...
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
... آبی و خاکی و هوایی را
بار ندهند نزد ما به صبوح
هیچ بیگانه مرایی را ...
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴
... مرا گوید به عشق اندر چرا چندین همی نالی
نگار من چو بیند چشم گوهر بار من هر شب
دو صد زنار دارم بر میان بسته به روم اندر ...
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
... گرد سرای دوست طوافی کن و ببین
آن بار و بارنامه و آن احتشام دوست
خواهی که نرخ مشک شکسته شود به چین ...
... چون کم زدیم خویشتن از بهر کام دوست
خواهی که بار عنبر بندی تو از سرخس
زآنجا میار هیچ خبر جز پیام دوست ...
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵
... ور تیر وصال آید بر بسته کمانست
کاین کوی دو صد بار هزار از سر معنی
گشتست کز ایشان تف انگشت نشانست ...