دو لشکر برابر بر آن دشت کین
تو گفتی که شد تنگ روی زمین
جهان گفتی از غم به جوش آمده ست
ستاره به بانگ و خروش آمده ست
طلایه ز لشکر بهم بازخورد
برآمد خروش ده و دار و برد
به یک حمله ایرانیان را ز جای
ببردند مردان رزم آزمای
چه مایه بکشتند و کردند اسیر
چه مایه دگر خسته ی تیغ و تیر
سلیح و سواران و اسبان جنگ
سوی کوش بردند مردان جنگ
سپاهش بدان پیشدستی گرفت
همه شادمان گشت و نیرو گرفت
بزد کوس و برداشت از جایگاه
به یک منزلی اندر آمد سپاه
یکی جای بگزید دشوار و تنگ
فرود آمد و کرد لشکر درنگ
طلایه برون آمد از هر دو روی
دو سالار گردنکش کینه جوی
ز ایرانیان اندیان دلیر
برون تاخت با لشکری همچو شیر
چو از دور گرد طلایه بدید
بزد دست و شمشیر کین برکشید
به یک حمله از جای برکندشان
گریزان به لشکرگه افگندشان
چنان غلغل اندر سپاه اوفتاد
که کوش اندر آمد به باره چو باد
ز مردم بپرسید کاین بار چیست
خروشیدن و رزم و آواز چیست
یکی گفت کای شهریار دلیر
مگر بر طلایه سپه گشت چیر
جهانجوی بی مغفر و بی زره
به ابرو برافگند ازآن سان گره
بزد دست و گرز گران برکشید
چو باد از میان سپه بردمید
چنان حمله آورد بر اندیان
که بر گور پی خسته شیر ژیان
به یکبار برداشت لشکر ز جای
فراوان در آوردشان زیر پای
ستوه آمد آن لشکر از زخم اوی
نهادند زی لشکر خویش روی
فراوان بکوشید گرد اندیان
مگر بازگردند ایرانیان
نیامد کسی پیش آن پیل مست
چه مایه بکشت و چه مایه بخست
ز خشم اندیان تاخت نزدیک او
چو دید آن چنان چهر تاریک او
بترسید و جوشن بیفگند و تفت
سوی لشکر آورد روی و برفت
همی تاخت کوش و همی کشت مرد
چنین تا هوا رنگ رخ تیره کرد
وزآن جا سوی تخت شد شادکام
به گردون گردان برآورده نام
چو آمد بنزدیک سلم، اندیان
چنین گفت کای شهریار کیان
چو ما با طلایه برآویختیم
یکی گَرد تیره برانگیختیم
به یک حمله از بن بکندیمشان
به لشکرگه اندر فگندیمشان
ز ناگه سواران برون تاختند
به ما بر ز کین، تاختن ساختند
سواری برون رفت پیش از همه
چو ارغنده شیر از میان رمه
بدان سهم و آن هول و نیروی دست
نه شیر ژیان است و نه پیل مست
همی شد به گردون سر خنجرش
همانا که از دیو بُد گوهرش
چو آهنگ گردان کشید آن نهنگ
ندیدم به پیشش سپه را درنگ
من از خشم نزدیک او تاختم
چو دیدمش، جوشن بینداختم
گریزان، وز پس، دمان اژدها
از او کرد یزدان تن من رها
ز گفتار او سلم خیره بماند
همی گفت کاین داستان کس نراند
چنین گفت قارن که او کوش بود
کز او چین همه ساله پُر جوش بود
نبیره ی جهانگیر بیوَرْسْب شاه
پناه دلیران و پشت سپاه
گر او آن چنان شیرفش نیستی
از او شاه ما کینه کش نیستی
من او را به مردی ندیدم همال
بدان برز و بالا و آن شاخ و یال
چنانش ربایم ز زین خدنگ
کجا باز تیهو رباید به چنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، دو لشکر در دشت به مبارزه میپردازند و جنگی سخت شکل میگیرد. صدای جنگ و هیاهوی آن در جهان طنینانداز شده است. سربازان ایرانی به محاصره در میآیند و جنگی سنگین در میگیرد. قهرمان ایرانی، که از نیروی فوقالعادهای برخوردار است، در صفوف دشمن نفوذ کرده و شجاعانه به جنگ ادامه میدهد. جنگ با شدت و خشونت بروز میکند و قهرمان به تنهایی شماری از دشمنان را شکست میدهد. نهایتاً، او با شجاعت و قدرت بر دشمنان پیروز شده و نام خود را در تاریخ جاودانه میکند.
این شعر به مبارزات و دلاوریهای قهرمانان ایرانی و غلبهشان بر دشمنان اشاره دارد.
هوش مصنوعی: دو گروه متخاصم در آن میدان جنگ قرار گرفتهاند؛ تو گفتی که زمین برایشان تنگ شده است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که دنیا از شدت غم و اندوه به تلاطم درآمده و ستارهها نیز به فریاد و شادابی برخاستهاند.
هوش مصنوعی: سروصدای جنگ و هیاهوی لشکر شنیده میشود که در حال آمادهباش و آمادهسازی برای نبرد هستند. نداهای نیروها در حال بلند شدن است و همه در حال تجهیز و سازماندهی هستند.
هوش مصنوعی: در یک حمله، مردان جنگاور به سرعت ایرانیان را از محل خود بیرون کردند.
هوش مصنوعی: چه مقدار انسانها را کشتند و اسیر کردند و چه تعداد دیگری از ضربات شمشیر و تیر خسته و آسیبدیده گشتهاند.
هوش مصنوعی: مردان جنگ، تجهیزات و سواران و اسبهای خود را به سمت کوش بردند.
هوش مصنوعی: نیروهای او به سرعت اقدام کردند و همه را شاد و نیرومند کردند.
هوش مصنوعی: ساز را به صدا درآورد و از محل خود حرکت کرد و به یک منزل رسید که سپاهیان در آنجا بودند.
هوش مصنوعی: شخصی در مکانی سخت و دشوار فرود آمد و لشکر خود را متوقف کرد.
هوش مصنوعی: سپر و تیغی از هر دو سوی به خاطر دو سرهنگ مغرور و انتقامجو به میدان آمده است.
هوش مصنوعی: گروهی از دلیران ایرانی با نیرو و قدرتی همچون شیر به حمله بر آمدهاند.
هوش مصنوعی: وقتی از دور نشانههای دشمن را دید، دستش را بالا برد و شمشیر انتقام را بهفرمان کشید.
هوش مصنوعی: با یک حمله به سرعت آنها را وادار به فرار کرد و به میدان جنگ انداخت.
هوش مصنوعی: صدایی مانند غلغله در میان سپاه اوفتاد که مانند باد، افراد به سرعت و با تلاشی مضاعف به حرکت درآمدند.
هوش مصنوعی: از مردم بپرسید که این شور و هیجان، نبرد و سرود چه معنایی دارد؟
هوش مصنوعی: یکی گفت ای فرمانروا و شجاع، آیا بر سپهی که به پیش روی ماست، چیره شدهای؟
هوش مصنوعی: کسی که در تلاش برای conquering جهان است، بدون هیچ نوع پوشش حفاظتی و زرهی، با یک نگاه مصمم و خاص خود، میتواند مشکلات را همچون گرهای از هم باز کند.
هوش مصنوعی: او دستش را بالا برد و گرزی سنگین را به دست گرفت، همچون بادی که به یکباره از میان لشکر میگذرد و آن را به هم میریزد.
هوش مصنوعی: او به قدری قوی و بیرحمانه به دشمنان حملهور شد که مانند حملهی یک شیر زخمی و خسته بر روی گور خودش بود.
هوش مصنوعی: به یکباره لشکر را از جا حرکت داد و آنها را زیر پا قرار داد.
هوش مصنوعی: آن لشکر از زخمهای او خسته و ناامید شد و به سوی لشکر خودشان عقبنشینی کردند.
هوش مصنوعی: بسیار تلاش کردید تا دور ایرانیان جمع شوید، تا شاید آنها دوباره به وطنشان بازگردند.
هوش مصنوعی: هیچکس نزد آن فیل سرمست نرفت، نه از مقدار کشتهها خبر داشت و نه از میزان آسایش و استراحت او.
هوش مصنوعی: از خشم دشمنان به او نزدیک شد، و وقتی چهرهی تیرهاش را دید...
هوش مصنوعی: ترسیدند و لباس زره را بر تن کردند و به سمت لشکر رفتند و سپس دور شدند.
هوش مصنوعی: با تلاش و کوششی بیوقفه، مردی آماده برای کار و جدیت، به پیش میتازد و میکوشد؛ تا جایی که آسمان رنگ تیرهای به خود میگیرد.
هوش مصنوعی: او با خوشحالی به سوی تخت سلطنت رفت و نامش در آسمانها بهعنوان یک قهرمان برپا شد.
هوش مصنوعی: زمانی که سلم به نزدیکی رسید، اندیان به او چنین گفتند: ای پادشاه بزرگ و سرزمیندار.
هوش مصنوعی: وقتی ما با پیشتازان جنگ به نبرد پرداختیم، گرد و غباری تیره و تار را به حرکت درآوردیم.
هوش مصنوعی: ما در یک حمله آنها را از ریشه سوزاندیم و به میدان جنگ پرتاب کردیم.
هوش مصنوعی: ناگهان سوارانی به سمت ما حمله کردند و این حمله از روی کینه و دشمنی بود.
هوش مصنوعی: سواری به سرعت و پیش از دیگران از میان群 گروه خارج شد، مانند شیری که ناگهان از بین گلهی گوسفندها بیرون میآید.
هوش مصنوعی: بدان که نه این قدرت و نه آن ترس، نه این نیروی دست، نه از شیر قویتر است و نه از فیل مست.
هوش مصنوعی: او به سمت آسمان میرفت و خنجرش به نشانهای از وجود دیوانهای بود که در وجودش نهفته بود.
هوش مصنوعی: به هنگام حرکت نهنگ، سپاه را در پیش آن ندیدم که توقف کند.
هوش مصنوعی: وقتی نزدیک او شدم و او را دیدم، خشم و عصبانیت خود را کنار گذاشتم و دیگر از خودم دفاع نکردم.
هوش مصنوعی: خدای بزرگ، جانم را از درد و رنج نجات داد و مرا از چنگال خطر و سختی آزاد کرد.
هوش مصنوعی: سلم از حرفهای او به شدت متعجب مانده بود و همواره میگفت که هیچکس نمیتواند این داستان را به انحصار خود درآورد.
هوش مصنوعی: قارن گفت که او مانند کوهی است که از آن، چین هر سال پر از شور و نشاط میشود.
هوش مصنوعی: نوادهی جهانگیر، بیورسب شاه، پناهگاه دلیران و تکیهگاه سپاه است.
هوش مصنوعی: اگر او آنقدر نیرومند و شجاع نیست، پس ما هم نسبت به او کینهای نداریم.
هوش مصنوعی: من هرگز او را در مقام مردانگی ندیدم، او از نظر فیزیكی و ظاهری از بقیه افراد برجسته و متفاوت است.
هوش مصنوعی: من آنقدر مهارت دارم که بتوانم او را از زین شکار بربایم، همچنان که تیهو به چنگ میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.