گنجور

 
۱۴۱

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - در مدح منوچهر شروانشاه و ایراد بعضی از اصطلاحات نجومی

 

... در چمن کو بدخش و کان طیسون ساخته

باد چون گنجور از درگاه خاقان آمده

باغ را از حله چون خرگاه خاتون ساخته ...

فلکی شروانی
 
۱۴۲

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الفحص عن امر دمنة » بخش ۱ - بازجست کار دمنه

 

رای گفت برهمن را معلوم گشت داستان ساعی نمام که چگونه جمال یقین را بخیال شبهت بپوشانید تا مروت شیر مجروح شد و سمت نقض عهد بدان پیوست و دشمنایگی در موضع دوستی و وحشت بجای الفت قرار گرفت و دستور ملک و گنجور او در سر آن شد

اکنون اگر بیند عاقبت کار دمنه و کیفیت معذرتهای او پیش شیر و وحوش بیان کند که شیر در آن حادثه چون بعقل خود رجوع کرد و در دمنه بدگمان گشت تدارک آن ا زچه نوع فرمود و بر غدر او چگونه وقوف یافت و دمنه بچه حجت تمسک نمودو تخلص از چه جنس طلبید و از کدام طریق گرد جستن پوزش آن درآمد

نصرالله منشی
 
۱۴۳

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب البوم و الغراب » بخش ۳

 

... و پوشیده نماند که مشاورت برانداختن رای هاست و رای راست به تکرار نظر و تحصین سر حاصل آید و فاش گردانیدن اسرار از جهت پادشاهان ممکن باشد یا از مشاوران و رسولان یا کسانی که دنبال خیانت دارند و گرد استراق سمع برآیند و آنچه به گوش ایشان رسد در افواه دهند یآ طایفه ای که در مخارج رای و مواقع آثار تامل واجب بینند و آن را بر نظایر آن از ظواهر احوال باز اندازند و گمان های خود را بر آن مقابله کنند و هر سر که از این معانی مصون ماند روزگار را بر آن اطلاع صورت نبنندد و چرخ را در آن مداخلت دست ندهد و کتمان اسرار دو فایده دارد اگر اندیشه بنفاذ رسد ظفر بحاجت پیوندد و اگر تقدیر مساعدت ننماید سلامت از عیب و منقصت

و چاره نیست ملوک را از مستاشر معتمد و گنجور امین که خزانه اسرار پیش وی بگشایند و گنج رازها به امانت و مناصحت وی سپارند و ازو در امضای عزایم معونت طلبند که رجحان دارد به اشارت او فواید بیند چنانکه نور چراغ به مادت روغن و فروغ آتش به مدد هیزم و هرکرا متانت رای و مظاهرت کفات جمع شد

بدین پای ظفر گیرد بدان دست خطر بندد ...

نصرالله منشی
 
۱۴۴

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۵ - در مرثیهٔ شیخ الاسلام عمدة الدین محمد بن اسعد طوسی نیشابوری شافعی معروف به حفده

 

... گاهی کبودپوش چو خاک است و همچو خاک

گنجور رایگان و لگذ خسته عوام

گاهی سفیدپوش چو آب است و همچو آب ...

خاقانی
 
۱۴۵

خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۹ - در مرثیهٔ فرزند خود رشید الدین

 

... حلی آریم و به تابوت پسر بربندیم

گوهر دانش و گنجور هنر بود رشید

قبله مادر و دستور پدر بود رشید ...

خاقانی
 
۱۴۶

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۹ - افسانه گفتن خسرو و شیرین و شاپور و دختران

 

... به خدمت پیش تخت شاه شاپور

چو پیش گنج بادآورد گنجور

و زان سو آفتاب بت پرستان ...

نظامی
 
۱۴۷

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۶ - در خواب دیدن خسرو پیغمبر اکرم را

 

... دگرها را به نسخت راز جستند

ز گنجور ان کلید ش باز جستند

کلید و نسخه پیش آورد گنجور

زمین از بار گوهر گشت رنجور ...

نظامی
 
۱۴۸

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳ - معراج پیغمبر اکرم

 

... گوش را حلقه غلامی داد

دو امین بر امانتی گنجور

این ز دیو آن ز دیو مردم دور ...

نظامی
 
۱۴۹

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۳۲ - رفتن اسکندر به جانب مغرب و زیارت کعبه

 

... دهد زینت پادشاهی تمام

چنان کرد گنجور کار آزمای

که فرمود شاهنشه خوب رای ...

نظامی
 
۱۵۰

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۳۷ - رفتن اسکندر به دز سریر

 

... ز گوهر بر آن تخت گنجی فشاند

که گنجور خانه در آن خیره ماند

بفرمود تا کرسی زر نهند ...

نظامی
 
۱۵۱

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - در مدح نظام الملک محمد گوید

 

... تو کوه حلمی و شاه آفتاب معلوم است

که کوه باشد گنجور آفتاب مقیم

کنون بدیع نباشد که سعی تو سازد ...

سید حسن غزنوی
 
۱۵۲

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۳ - سؤال کردن یکی از حسین منصور در دریافتن اسرار کلّ و جواب دادن او مسائل را

 

... بنزد شاه شو با ملک دستور

برد یک سر ترا تا عین گنجور

ترا بخشند شه اینجا تمامت ...

عطار
 
۱۵۳

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۶ - مدح خواجه جلال الدین ابوالفضل بن قوام الدین درگزینی وزیر سلطان ارسلان بن طغرل

 

... به حامیی چو تو بازوی روزگار قوی

ز گوهری چو تو گنجور آب و خاک فقیر

جناب توست جهان را ز جور خود ملجا ...

اثیر اخسیکتی
 
۱۵۴

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۷ - مدح سلطان مظفرالدین قزل ارسلان

 

... گهر ذخیره بحر آمد و تحمل کان

چو گشت گنج بیان را زبان من گنجور

من ارکه دست بزلف سخن برم که کند ...

اثیر اخسیکتی
 
۱۵۵

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۳ - اثیر رفت و بحضرت سپرد گنج سخن

 

... اثیر رفت و بحضرت گذاشت گنج سخن

خنک شهی که بر این گنج یافت گنجوری

اثیر اخسیکتی
 
۱۵۶

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - وله فی الصّاحب شهاب الدّین عزیزان

 

... که باشد بحر تاباشد چو دستش

که او چون بحر صد گنجور دارد

غلام آن چنان رای منیرم ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۱۵۷

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب ششم » داستانِ زن دیبا فروش و کفشگر

 

... جان خواستن تو بین و جان دادن من

اگرچ بحمدالله دستوری دستیار که گنجور خزاین اسرارست در پیش کارست بعلو همت و سمو رتبت و اصابت نظر و اصالت رأی بر همه سابق

تجلی غیابات الامور برایه ...

سعدالدین وراوینی
 
۱۵۸

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹

 

... این منی خاکست زر در وی بجو

کاندر او گنجور یار غار ماست

خاک بی آتش بننماید گهر ...

مولانا
 
۱۵۹

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵

 

... چرا غم دارد آن مفلس که یار محتشم دارد

غمش در دل چو گنجور ی دلم نور علی نوری

مثال مریم زیبا که عیسی در شکم دارد ...

مولانا
 
۱۶۰

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۱

 

... بی دیده و بی گوش صدف رزق کجا یافت

تا حاصل در گشت و چو گنجور برآمد

نرم آهن و سنگی سوی انوار چه ره یافت ...

مولانا
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۱۴