گفت «در این کار تامل باید کرد، و در فراز و نشیب و چپ و راست آن نیکو بنگریست، که پادشاهان را به رای ناصحان آن اغراض حاصل آید که به عدت بسیار و لشکر انبوه ممکن نباشد. و رای ملوک به مشاورت وزیران ناصح زیادت نور گیرد، چنانکه آب دریا را به ممد جویها مادت حاصل آید.
و بر خردمند اندازه قوت و زور خود و مقدار مکیدت و رای دشمن پوشیده نگردد، و همیشه کارهای جانبین بر عقل عرضه میکند، و در تقدیم و تاخیر آن به انصار و اعوان که امین و معتمد باشند رجوع مینماید. چه هرکه به رای ناصحان مقبول سخن تمام هنر استظهار نجوید درنگی نیفتد تا آنچه از مساعدت بخت و موافقت سعادت بدو رسیده باشد ضایع و متفرق شود. چه اقسام خیرات به دالت نسب و جمال نتوان یافت، لکن به وسیلت عقل و شنودن نصایح ارباب تجربت و ممارست بدست آید.
و هرکه از شعاع عقل غریزی بهرومند شد و استماع سخن ناصحان را شعار ساخت اقبال او چون سایه چاه پایدار باشد، نه چون نور ماه در محاق و زوال. دست مریخ سلاح نصرتش صیقل کند، و قلم عطارد منشور دولتش توقیع کند. و ملک امروز به جمال عقل ملک آرای متحلی است.
نرسد عقل اگر دو اسپه کند
در تگ وهم بی غبار ملک
و چون مرا دراین مهم عز مشورت ارزانی داشت میخواهم که بعضی جواب در جمع گویم و بعضی در خلا. و من چنانکه جنگ را منکرم تواضع و تذلل و قبول جزیت و خراج و تحمل عاری، که زمانه کهن گردد و تاریخ آن هنوز تازه باشد، هم کار هم .
نشوم خاضع عدو هرگز
ورچه بر آسمان کند مسکن
باز گنجشک را برد فرمان؟
شیر روباه را نهد گردن؟
و کریم زندگانی دراز برای تخلید ذکر و محاسن آثار را خواهد. و اگر ناکامیی دراین حیز افتد و عاری بر وی خواهد رسید کوتاهی عمر را بران ترجیح نهد، و تنگی گور را پناه منیع شمرد. و صواب نمیبینم ملک را اظهار عجز، که آن مقدمه هلاک و داعی ضیاع ملک و نفس است، و هر که تن بدان در داد درهای خیر بروی بسته گردد و در طریق حیلت او سدهای قوی پیدا آید.
و باقی این فصول را خلوتی باید تا بر رای ملک گذرانیده شود، که سرمایه ظفر و نصرت و عمده اقبال و سعادت حزم است، اول الحزم المشورة. و بدین استشارت که ملک فرمود و خدمتگاران را در این مهم محرم داشت دلیل حزم و ثبات و برهان خرد و وقار او هرچه ظاهر تر گشت.
هرکجا حزم تو فرود آید
برکشد امن حصنهای حصین
و پوشیده نماند که مشاورت، برانداختن رایهاست، و رای راست به تکرار نظر و تحصین سر حاصل آید. و فاش گردانیدن اسرار از جهت پادشاهان ممکن باشد، یا از مشاوران، و رسولان، یا کسانی که دنبال خیانت دارند و گرد استراق سمع برآیند و آنچه به گوش ایشان رسد در افواه دهند، یآ طایفه ای که در مخارج رای و مواقع آثار تامل واجب بینند و آن را بر نظایر آن از ظواهر احوال باز اندازند و گمانهای خود را بر آن مقابله کنند. و هر سر که از این معانی مصون ماند روزگار را بر آن اطلاع صورت نبنندد و چرخ را در آن مداخلت دست ندهد. و کتمان اسرار دو فایده دارد: اگر اندیشه بنفاذ رسد ظفر بحاجت پیوندد، و اگر تقدیر مساعدت ننماید سلامت از عیب و منقصت.
و چاره نیست ملوک را از مستاشر معتمد و گنجور امین که خزانه اسرار پیش وی بگشایند و گنج رازها به امانت و مناصحت وی سپارند و ازو در امضای عزایم معونت طلبند، که رجحان دارد به اشارت او فواید بیند، چنانکه نور چراغ به مادت روغن و، فروغ آتش به مدد هیزم. و هرکرا متانت رای و مظاهرت کفات، جمع شد،
بدین پای ظفر گیرد بدان دست خطر بندد.
و ایزد تعالی که پیغامبر را علیه السلام مشاورت فرمود نه برای آن بود تا رای او را که بامداد الهام ایزدی و فیض الهی موید بود و تواتر وحی و اختلاف روح الامین علیه السلام بدان مقرون، مددی حاصل آید، لکن این حکم برای بیان منافع و تقریر فواید مشورت نازل گشت تا عالمیان بدین خصلت پسندیده متحلی گردند، وله الحمد الشاکرین. و واجب باشد بر خدمتگاران که چون مخدوم تدبیری اندیشد در آنچه به صواب پیوندد او را موافقت نمایند، و اگر عزیمت او را به خطا میلی بینند وجه فساد آن مقرر گردانند، و سخن برفق و مدارا رانند. و آنگاه انواع فکرت بکار دارد تا استقامتی پیدا آید و از هر دو جانب رای مخمر و عزم مصمم شود. و هر وزیر و مشیر که جانب مخدوم را از این نوع تعظیم ننماید، و در اشارت حق اعتماد نگزارد او را دشمن باید پنداشت، و با چنین کس تدبیر کردن برای مثالست که مردی افسون میخواند تا دیو یکی را بگیرد. چون نیکو نتواند خواند، و شرایط احکام اندران بجای نتواند آورد، فروماند و دیو در وی افتد. و ملک از شنودن این ترهات مستغنی است که بکمال حزم و نفاذ عزم خاک در جشم (؟چشم) ملوک زده است و از بأس و سیاست خویش در حریم ممالک پاسبان بیدار و دیدبان دوربین گماشته، چنانکه از شکوه و هیبت آن حادثه در سایه امن طلبیده است و فتنه در حمایت خواب بیارامیده .
از خواب گران فتنه سبک برنکد سر
تا دیده حزم تو بود روشن و بیدار
و چون پادشاه اسرار خویش را بر این نسق عزیز و مستور داشت، و وزیر کافی گزید، و در دلهای عوام مهیب بود، و حشمت او از تنسم ضمیر و تتبع سر او مانع گشت، و مکافات نیکوکرداران و ثمرت خدمت مخلصان در شرایع جهانداری واجب شمرد، و زجر متعدیان و تعریک مقصران فرض شناخت، و در انفاق حسن تقدیر بجای آورد سزوار باشد که ملک او پایدار باشد و دست حوادث مواهب زمانه از وی نتواند روبد، و در خدمت او گردد .
دهر خائن راست کار و چرخ ظالم دادگر
چه مقرر است که همگنان را در کسب سعادت و طلب دولت حرکتی بباشد و هریک فراخور حال خود از آن جهت سودایی بپزد، اما یافتن آن به قوت همت و ثبات عزیمت دست دهد .
و اسرار ملوک را منازل متفاوتست، بعضی آن است که دو تن را محرم آن نتواند داشت و در بعضی جماعتی را شرکت شاید داد. و این سِر از آنهاست که جز دو سر و چهارگوش را شایانیِ محرمیت آن نیست.»
ملک بر جانبی رفت و و بر وی خالی کرد، و اول پرسید که: «موجب عداوت و سبب دشمنایگی و عصبیت میان ما و بوم چه بوده است؟» گفت: «کلمتی که بر زبان زاغی رفت.» پرسید که: «چگونه؟»
گفت:
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.