اگر صد همچو من گردد هلاک او را چه غم دارد
که نی عاشق نمییابد که نی دلخسته کم دارد
مرا گوید چرا چشمت رقیب روی من باشد
بدان در پیش خورشیدش همیدارم که نم دارد
چو اسماعیل پیش او بنوشم زخم نیش او
خلیلم را خریدارم چه گر قصد ستم دارد
اگر مشهور شد شورم خدا داند که معذورم
کهاسیر حکم آن عشقم که صد طبل و علم دارد
مرا یار شکرناکم اگر بنشاند بر خاکم
چرا غم دارد آن مفلس که یار محتشم دارد
غمش در دل چو گنجوری دلم نور علی نوری
مثال مریم زیبا که عیسی در شکم دارد
چو خورشیدست یار من نمیگردد به جز تنها
سپهسالار مه باشد کز استاره حشم دارد
مسلمان نیستم گبرم اگر ماندهست یک صبرم
چه دانی تو که درد او چه دستان و قدم دارد
ز درد او دهانتلخ است هر دریا که میبینی
ز داغ او نکو بنگر که روی مه رقم دارد
به دورانها چو من عاشق نرست از مغرب و مشرق
بپرس از پیر گردونی که چون من پشت خم دارد
خنک جانی که از خوابش به مالشها برانگیزد
بدان مالش بود شادان و آن را مغتنم دارد
طبیبی چون دهد تلخش بنوشد تلخ او را خوش
طبیبان را نمیشاید که عاقل متهم دارد
اگر شان متهم داری بمانی بند بیماری
کسی برخورد از استا که او را محترم دارد
خمش کن کاندر این دریا نشاید نعره و غوغا
که غواص آن کسی باشد که او امساک دم دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و درد ناشی از آن سخن میگوید و بیان میکند که اگر هزاران مثل او نیز دچار هلاکت شوند، غمی نخواهد داشت زیرا عشق حقیقی و دلخستگی را نمیتوان کم یافت. او به معشوق خود اشاره میکند و میگوید که اگر در برابر خورشید عشق، زخمهایش را بپذیرد، از آن نگریان نخواهد بود.
شاعر به حسرت و رنجی که عشق به او میآورد، پرداخته و از جلوههای زیبایی عشق مانند مریم و عیسی یاد میکند. او همچنین بیان میکند که معشوقش تنهاست و عشق او همچون سپهسالاری بر آسمان افکارش میدرخشد.
شاعر از تلخی و درد عشق میگوید و توصیف میکند که این درد باعث تلخی در او میشود و یادآوری میکند که در گذشته عاشقانی مانند او وجود نداشتهاند.
در نهایت، وی از صبر و تحمل در عشق صحبت کرده و تأکید میکند که در این دریای عشق، ناله و فریاد جایی ندارد و تنها غواصان واقعی قادر به غوطهور شدن در عمق آن هستند.
هوش مصنوعی: اگر صد نفر مانند من از عشق نابود شوند، او را نگران نمیکند؛ چون عاشق واقعی نمیتواند پیدا شود و کسی که دلشکسته است نیز از این موضوع کمبودی ندارد.
هوش مصنوعی: میگوید چرا چشمانت به رقیب من دوخته شده است، در حالی که من در برابر خورشید هم این عشق و احساس را دارم که همیشه در دل دارم.
هوش مصنوعی: من مانند اسماعیل در برابر او ایستادهام، زخمهای او را به جان میخرم و اگر او بخواهد بر من ظلم کند، من خلیلم را میخرم.
هوش مصنوعی: اگر شور و شوق من دیده و شناخته شود، خدا میداند که من بیگناه هستم؛ زیرا من تحت تأثیر حکمی از عشق هستم که صدایی بلند و نشانههایی دارد.
هوش مصنوعی: اگر یار محبت آمیز من، مرا بر زمین بنشاند، چرا باید نگران باشم؟ آن فرد بیچارهای که یار بزرگ و محترمی دارد، چه دلیلی برای غمگینی دارد؟
هوش مصنوعی: دل من پر از غم است و این غم مانند گنجی در دل نهفته شده است. اما نور و روشنایی دل من به مانند نور علی درخشان است، همانند مریم زیبایی که عیسی را در درون خود دارد.
هوش مصنوعی: یار من چون خورشید است و هیچکس جز او نمیتواند در زندگیام نقش داشته باشد. او مانند سپهسالاری است که در میان ستارهها میدرخشد و به مانند نگهداری از گروهی از سربازان، وجودش برایم اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: من مسلمان نیستم و اگر هنوز صبری دارم، تو نمیدانی که درد من چه اندازه عمیق و سخت است و چطور مرا به چالش میکشد.
هوش مصنوعی: به خاطر غم او، هر دریا تلخ شده است و از شدت آزردگی او، به زیبایی او نگاه کن که چقدر درخشان و زیباست.
هوش مصنوعی: به زمانهای مختلف نگاه کن و اگر عاشقصفتی به بزرگی من پیدا نکردی، از پیران روزگار بپرس که چگونه کسی مانند من، با این حال و روز، پشتش خمیده شده است.
هوش مصنوعی: خوشحال کسی است که از خواب بیدار شده و به ثروت و داراییهایش توجه کند و از آن خوشنود باشد و آن را ارزشمند بشمارد.
هوش مصنوعی: اگر دکتری دارویی تلخ به بیمار بدهد، بیمار باید آن را بخورد و از تلخی آن استقبال کند. پزشکان نمیتوانند عاقلانه رفتار کنند اگر دیگران آنها را متهم کنند.
هوش مصنوعی: اگر کسی به بیماری مبتلا شود و از آرامش و احترام برخوردار باشد، شاید بتواند از مشکلاتش عبور کند و شرایط بهتری برای خود ایجاد کند.
هوش مصنوعی: سکوت کن، زیرا در این دریا نباید سر و صدا و هیاهو کرد، چرا که تنها کسی که میتواند در عمق این آبها غواصی کند، کسی است که توانایی کنترل نفس خودش را دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فراق دیدن جانان دل و جانم دژم دارد
دلم پر آب و چین دارد تنم پر تاب و خم دارد
کسی کو گم کند یاری که ده خوبی بهم دارد
سزد گر نالد از دردش ولیکن سود کم دارد
ایا شاهی که تیغ تو زمین را زیر دم دارد
[...]
بحالم التفات آن ماه رو بسیار کم دارد
دل از کم التفاتیهای او بسیار غم دارد
دمی از مهر بیند سوی من آن مه دمی از کین
بسان صبح تیغ التفات او دو دم دارد
چه خوش باغیست عالم پر گل و سوسن چه سود اما
[...]
ز مژگان تو لوح سینه ها از خون رقم دارد
رقم سرخ است با چندین سیاهی کاین قلم دارد
به از دل خلوتی خواهم که پنهان سازمت آنجا
که از مژگان تو چون سبحه دلها ره بهم دارد
زبار منت احسان اگر آگه شوی دانی
[...]
نمیگردد به خاطر هیچ کس را فکر برگشتن
چه خاک دلنشین است این که صحرای عدم دارد
به ابرو الفتی پیوسته آن مژگان خم دارد
غلط کردم نگاهش دست بر تیغ ستم دارد
اشارت سنج بزم حیرتم از بی زبانیها
هر انگشتم زبان عرض حالی چون قلم دارد
دهان خنده چشم گریه گردد اهل غفلت را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.